Saturday, March 18, 2006

مرد


صارده بزرگان مشاهیر و اندیشه هایشان گویی در ایران کنونی به یک بلای مهاک و کشنده بدل گشته است. ایران .کنونی شاید تنها مملکی باشد که می توان با سدگی وبی توجه به دلایل مدون تلاش امیر کبیرش را برای در هم شکستن قدرت روحانیون عصرش و مخلفت با قانون بودن آنها و بست نشینی ها وضد تجدد بودنشان را در هنگام سخن رانی ها از تریبون به فراموشی سپرد و انقلاب عصر روشنفکری و قانونگرایش را به انقلاب مشروطه کردن سلطنت فرو کاست و میرزاده عشقی را از دشمن روحانیت و خصم آنها با ویرایش اشعارش به یار ملا مدرس تبدیل کرد ودر بلندگوی سیما اندیشه چپ گرایانه وحتی تمبرهای یاد بود نهضت جنگل رانادیده گرفت واز اجیر شده روسیه نو انقلاب به عنوان مبارز ضد استعمار یاد کرد وپنداشت که انتصاب استعمارکذایی خاص بلوک غرب است و آن دیگری اکنون نابود شده، یگانه قددیس عالم است وبس. ودر این کذب تاریخ تا آنجا ترک تازی کرد که اصلاحات بنیادی که رضا شاه ایجاد کرد و هنوز پایه های اقتصاد و مدنیت ایرانی بر آن استوار است را ویران کنند خواند و مصدق ویارانش را برای ناکام ماندن نهضت ملی نفت مستوجب توبیخ و تهمت سوی ناکسانی چون کاشانی و مکی دانست که روزی ضاهرا یار نهضت بودندودیگر روز بارآن شدند وکمرش را شکستند.جالب آنکه آقا!! در یکی از آخرین مصاحبه هایش دربطن دفاع از شخصیت چون مدرسی تلاش کرده مخلفت و کارشکنی خود را در برابر نهضت ملی عصرش تبرئه کند و در پاسخ به مصاحبه کننده گفته است مدرس باجمهوری شدن زضا شاهی کشور، مخالف بود زیرا آن را دست پرداخته استعمار می دانست و در سطر زیرین باز از مدرس نقل قول می کند که اگر چه مشروطه را آنهااستعمار بر پا کردند ما آمادگیش را نداشتیم ولی خیر از هر که رسد خیر است.از سخنان پر باری که آقا!؟ از زبان مدرس نقل کردند جز تناقض گویی آیا چیزی دیگر می شود بر داشت کرد. چون خیر جمهوریت را وا می نهد و در حالی که می توانست با همان استدلالی که بر مشروطیت داشت به استقبال جمهوریت رضا شاهی نیز برود و در نظر بگیرید که تاریخ علی الرغم عدم امکان پیش گویی چگونه رغم می خورد. رضا شاه به اولین رئیس جمهور بدل می شد و بعد از جنگ جای خویش را به رئیس جمهوری محمد رضا می داد و بعد از ریاست جمهوری قوام و خروج قوایی بیگانه با همت او نوبت به دکتر محمد مصدق و نهضتش می رسید و تا آنجا این سلسله ادامه یدا می کرد که با ظرفیت سازی سیاسی جانعه چپ ها و اسلامی های که جز نقش بر اندازی و واپس گرایانه در تاریخ ایران نداشته اند شاید می توانستند در برهه ای اریکه ریاست جمهوری را اشغال کنند و بی هزینه ای چون انقلاب اسلامی بطلان ارائشان بر همگی اشکار شود و روال انتخابات واقعی ریاست جمهوری واقعی ادامه پیدا می کرد بی انکه ظربات محلکی چون دیگرگونی های دهه30و50 خورشیدی بر ممالکت وارد شود. حالا توجه کنید که مخالفت.ودخالت مراجعی چون مدرس و کاشانی و خمینی و سیستانی در سیاست تا چه حد می توانندکشوری را در سراشیب نیستی قرار دهد.