Monday, October 29, 2007

خاک وطن رفت. چه خاکی بسر کنیم؟

خاک وطن رفت. چه خاکی بسر کنیم؟
میانه بهت و ناباوریمان ترکمن چای تکرار شد. بی جنگ، اما به بهای پامال کردن خون نیکانمان رژیم پاره ای از ایران زمین رابه بیگانگان بخشید. شرافتمان را به بازی گرفتند.هستی مان را به یغما بردند.پنجه خون آلود روسیه را بر پیکره مان نشاندند. سیاست مدبرانه میرزا آقاسی تجلی فقاهتی یافته است و *برای ذره ای آب شورخلیج فارس و دریای مازندران،نباید کام شیرین روسیه ء دوست را تلخ کرد. حق پنجاه در صدی آبهای تحت البحری ایران را تنها با سیزده درصد تعویض کرداند!!! ساکت ننشینیم این معصیت سیاسیت. ایرانیان مام وطن را به رذالت بخشیده اند.چرا بی صدا غسل بر نعش وطن کنیم؟ به امضاء کنندگان اعتراضیه بپیوندید.
پاینده ایران
*تکثیر این اعلامیه و ظیفه ملی است. در انتشار آن و آگاهی رسانی عمومی کوشا باشید.
برای امضا ئ بیانیه واعتراض و ارسال آن به سازمان ملل متحد و رسانه ها به سایت منافع ملی ایران مراجعه کنید


http://miiran.wordpress.com/

Sunday, October 14, 2007




فيروزان (ابولولو) کيست؟


ابو لولو به معنای پدر

مرواريد است

آرامگاه ابولولو آرامگاه سرباز گمنام يا سردار نامی است که برای نجات

ايران با اعراب مهاجم جنگيد



مدت هاست که شایعه ویران کردن آرامگاه فيروزان یا ابولولو در ایران وجود دارد. این شایعه در دو سه هفته پيش با بستن درهای آرامگاه به روی بازدید کنندگان و توریست ها جدی تر شد و اکنون که مرکز پژوهش های باستانشناسی وابسته به مدرسه مطالعات شرقی دانشگاه لندن رسما اعلام کرده که دولت ایران قصد ویران کردن این اثر تاریخی و باستانی را دارد می شود قبول کرد که بار دیگر سازمان ميراث فرهنگی ایران و دولت وقت دست به تخریبی کاملا عمدی زده است. این تخریب این بار به سفارش کشورهای عربی است. آن گونه که مرکز پژوهش های دانشگاه لندن می گوید دولت ایران پس ازداشته قبول کرده که به خواست آن « دوها » مذاکراتی که با نمایندگان کشورهای عربی در گردهم آییها این اثر تاریخی و ملی ما را ویران کند. یکی از کسانی که به شدت این ماجرا را دنبال کرده شخصی است به نام محمد سليم ال اوا دبير کل اتحادیه بين المللی محققين مسلمان (که شهرتش از آن جایی است که گفته خداوند زن ها را برای بارورشدن و بچه آوردن به دنيا آورده است.) برای اکثر توریست ها و قبل از هر چيز شخصيتی است « فيروزان » کسانی که به دیدن این اثر تاریخی می روند صاحب آرامگاه که در مقابل اعراب مهاجم به ایران ایستادگی کرده است.

نوشته ها و شایعات زیادی در مورد صاحب این آرامگاه وجود دارد که در مجموع می شود گفت که در واقع آرامگاه او همانند یک سرباز گمنام یا به نامی است که اهميتی خاص برای همه دارد و سمبل مقاومت مردم ایران در مقابل اعراب مهاجم است. و حالا این سمبل قرار است به دست حکومت جمهوری اسلامی ویران شود. نکته ای که در این ميان اهميت دارد این است که این آرامگاه متعلق به هر کسی که می خواهد باشد فرقی نمی کند اکنون اثری تاریخی است و حزو ميراث فرهنگی ایرانزمين است و ویران کردن آن به هر دليلی جرمی قابل تعقيب است. اما دولت ایران را چه باک از این جرایم پشت سر هم؟ آیا به راستی هنوز برای افرادی این شک وجود دارد که تخریب های سراسری آثار باستانی و تاریخی ایرانزمين عمدی نيست؟

فيروزان (ابولولو) کيست؟

ابو لولو به معنای پدر مرواريداست

آنگونه که در کتاب« تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عضر ساسانی به عصر اسلامی » گفته شده فيروز نهاوندی یا ابو لولو یکی از ایرانيان در دوره اوليه ورود اعراب به ایران بوده است.او کسی بود که گمان می شد عمر بن خطاب خليفه مسلمين و کسی را که به ایران لشکرکشيد را به قتل رسانيده است فيروز دختری داشت که گویا مروارید نام داشت و از آنجا که درزبان عربی به مروارید لولو می گویند به فيروز پدر لولو یا پدر مروارید گفته می شدعبيدالله پسر عمر پس از قتل پدرش فيروزان را که متهم به قتل او بود همراه با مروارید دخترفيروزان و هرمزان سردار معروف ایرانی و یک مسيحی ایرانی به نام حفينه را که در جنگ های عليه مهاجمين اعراب همراه هرمزان بود به قتل رساند.

آيت الله تسخيری در بيانيه خود خطاب به محمد سليم العوا :

خدا را شکر تلاش های ما با بسته شدن دری از درهای فتنه به نتيجه

رسيد

محمد سليم العوا:

خبر تخريب اين مزار را نيز ممكن است به زودی بشنويم

آیت الله تسخيری تاآيد آرد: " خدا را شكر تلاش های ما با بسته شدن دری از درهای فتنه به نتيجه

رسيد و قبر یكی از دراویش قدیمی آه برخی عوام آن را قبر ابو لولو می دانند تعطيل شد و خواستار آن

هستيم آه این مزار برچيده شود

".

عصرایران - آیت الله محمد علی تسخيری دبيرآل مجمع تقریب اسلامی در بيانيه ای خطاب به اتحادیه

جهانی علمای مسلمان از تعطيلی مزار منسوب به قاتل خليفه دوم موسوم به ابولوءلوء خبرداد.دآتر"محمد سليم العوا" دبيرکل اتحادیه جهانی علمای مسلمان در (asriran.com) به گزارش عصرایران در گفت و گو با سایت خبری شبكه العربيه اظهار داشت : " این مزار، قبر قدیمی یكی از صوفيان بوده که دولت ایران چند روز پيش، آن را تعطيل آرده است."

وی اضافه آرد:" تخریب این مكان نيازمند تصميم طرفهای مسئول محلی و نيازمند زمان بيشتری است اماخبر تخریب این مزار را نيز ممكن است به زودی بشنویم."

العوا توضيح داد که تعطيلی این مزار پس از تلاش های اتحادیه جهانی علمای مسلمان صورت گرفت وهياتی از این اتحادیه نيز در چند ماه گذشته به ایران سفر آرده و علاوه بر بررسی موضوعات روابط اهل تسنن و شيعيان به ویژه در آشورهای عراق و لبنان ،موضوع وجود مزاری برای قاتل خليفه دوم در شهرکاشان را مطرح و آن را از موانع تقریب ميان مذاهب اسلامی دانستند.

وی اضافه آرد: " البته در این سفر فهميدیم که بسياری از مسئولان دولتی حتی نام این مزار را هم نشنيده اند !!!اما پس از بررسی، تصميم گرفتند که این مزار تعطيل شود و این اقدام را به ما نيز اطلاع دادند."

پيش از این و درهمایش گفت و گوی ميان مذاهب اسلامی آه در ابتدای سال جاری در شهر دوحه قطربرگزار شده بود؛ بسياری از علمای اهل تسنن از علمای شيعه ایران خواسته بودند تا مزار ابولوءلوء قاتل خليفه دوم در شهر کاشان ایران تعطيل شود.

در این همایش همچنين مطرح شد آه این مزار، ساختمان باشكوهی است و نام" مرقد بابا شجاع الدین ابو لوءلوء فيروز" را با خود دارد .

بيانيه آیت الله تسخيری

آیت الله تسخيری در بيانيه خود خطاب به دآتر محمد سليم العوا دبيرآل اتحادیه جهانی علمای مسلمان آورده است:" خدا را شكر تلاش های ما با بسته شدن دری از درهای فتنه به نتيجه رسيد و قبر یكی ازدراویش قدیمی که برخی عوام آن را قبر ابو لوءلوء می دانند تعطيل شده و خواستار آن هستيم که این مزار برچيده شود.

دبيرآل اتحادیه جهانی علمای مسلمان نيز با صدور بيانيه ای این خبر را تایيد آرده است.

همچنين آیت الله تسخيری پيش از این در گفت و گویی با سایت خبری شبكه العربيه اعلام آرده بود که ابولوءلوء فرد مجرمی بوده که در شهر مدینه حد اسلامی بر وی اجرا شده و جنازه وی در این شهر دفن است و جنازه ای هم به ایران منتقل نشده است.

اثر تاريخی آرامگاه فيروزان (ابولولو) مظهر مقاومت ايرانيان در دوران تجاوز اعراب به ايران به سفارش کشورهای عربی ويران خواهد شد.

از سايت: کانون پژوهش های باستانشناسی وابسته به مدرسه مطالعات شرقی دانشگاه لندن

ترجمه از: کميته نجات پاسارگاد

مقبره فيروزان که در بين عوام به عنوان مقبره امامزاده ابولولو (و یا ابولولو) مشهوراست و در شهر کاشان از استان اصفهان قرار دارد به دستور حکومت اسلامی ویران می شود. روز سه شنبه بيست و ششم ژوئن جمعيت کثيری از ایرانيان در مقابل فرمانداری اجتماع کرده و به تخریب یکی از ميراث های تاریخی ایران اعتراض کردند.

اثری که در واقع نماد مقاومت ایرانيان در برابر مهاجمان عرب در قرن هفتم ميلادی بوده است. برخی نيز او را یکی از بزرگان شيعه و نيز نتیجه صوفی گری می دانند.

عمربن الخطاب خليفه مسلمين در شصد و چهل و پنج ميلادی به دست فيروزان کشته شد. گفته می شود که فيروزان یکی از اسيران جنگی بوده که پس از سقوط تيسفون که درهمان عراق کنونی باشد در بازار برده فروشان فروخته شده است و یکی ازبزرگان عرب به نام مغيره بن شعبه او را خریده و به عنوان برده با خود به مدینه برده است.

احتمال زیاد می رود که فيروزان زرتشتی بوده است و برخی ها حتی او را یک روحانی زرتشتی دانستند. ایرانيان به هنگام حمله اعراب در قرن هفتم ميلادی اکثرا زرتشتی بودند.

عمل فيروزان پاسخی یکی از تظاهر کنندگان روز سه شنبه اظهار داشته است که " عمل فیروزان پاسخی به بدکاری های اعراب مسلمان مهاجم به ایران بوده است که کشور ما را غارت کرده،مردم را قتل عام نموده و به زنان تجاوز کردند. ما ایرانيان هرگز جنایات آن ها عليه خود را فراموش نخواهيم کرد"

برخی از اعراب و عده ای از تاریخ نویسان مسلمان برای تخفيف شجاعت و قهرمانی نشان داده شده از جانب فيروزان (عموما بر اساس شرحی که ابن شهاب داده است)گفته اند که قتل عمر به علت دعوا بر سر پرداخت ماليات بوده است.

در دوران صفویه و رسيدن اسلام شيعی به قدرت سلسله مزبور او را به نام بابا شجاع الدین خوانده و مدعی شد که این شخص شيعه و شهيد بوده است.

بعضی می گویند که این قبر او نيست. یکی از دیگر از معترضين خشمگين می گفت " بعضی می کویند که این قیر او نیست و او اصلا مسلمان نبوده.خب نبوده باشد. برای ما مهم آن است که این ساختمان نماد اوست و نماد اعتقادات ما و مقاومت ما در مقابل مهاجمانی غير متمدن است.اگر ابولولو عرب بود آن ها گنبد طلایی روی قبرش می ساختند نه این که آن را ویران کنند. نه، آن ها قبر او راخراب می کنند برای این که او یک ایرانی و یک ایرانی شریف است و در نتيجه کارشان اهانت به ملت ایران محسوب می شود

محمد سليم العوا دبير کل اتحادیه بين المللی محققين مسلمان که پيش از این اعلام کرده بود که« خداوند زنان را برای حاملگی و بچه آوردن خلق کرده است » در گفتگوی با شبکه العربیه علام کرده است که که تقاضا برای تخریب این بنا به وسيله گروهی از نمایندگان عرب چند ماه پيش، پس از برگزاری گردهم آیی دوها در آغاز سال، تسليم ایران شده است. در آن گردهم آیی اگثریتی از دانشمندان سنی از ایران خواستند تا این مقبره خراب شود

شخصی با نام اختصاری ن که در ميان معترضين در برابر دفتر فرمانداری کاشان بودگفت "تصور کنيد که آلمانی ها از انگليسی ها بخواهند تا قبر کسانی را که در انگلستان نقشه کشتن هيتلر را در جنگ دوم جهانی کشيدند خراب کنند. چرا که نگاهداری این قبرها اهانتی به آلمان ها محسوب می شود؟ آیا انگليسی ها این کار را قبول می کنند؟کشتن عمر به دست فيروزان امری مذهبی نبود بلکه اقدامی در جهت برانداختن یک دیکتاتور مستبد از روی زمين محسوب می شد. درست همان کاری که انگليس هامی خواستند با هيتلر بکنند."

مقبره فيروزان که در بين راه کاشان به شهر فين واقع است شامل یک حياط، یک ورودیه، یک گنبد مخروطی با کاشيکاری فيروزه ای و سقف های نقاشی شده است. تاریخ اصلی ساختن بنامشخص نيست اما می دانيم که در نيمه دوم قرن چهاردهم کاملا بازسازی شده و سنگ قبرجدیدی نيز بر روی مزار او قرار داده شده است.

Thursday, October 11, 2007







داتشگاه تهران در روز ورود احمدی 3


داتشگاه تهران در روز ورود احمدی









Saturday, October 06, 2007

چگونگی حقوق زن در نظام فقاهتی

نامه ای از امیر کبیر و تفاوت ان با دیدگاه های کشور به باد ده اخوندی

اخباری مبنی بر تلاش وزارت کشور برای انحلال تحکیم وحدت

در حالی که پس از سخنان اخیر افشار معاون سیاسی- امنیتی وزارت کشور مبنی بر لزوم برخورد با تعدادی از گروه ها و احزاب ناقض قانون ، گمانه زنی های متعددی در میان فعالان سیاسی ،مطبوعاتی درباره فهرست گروه های سیاسی مدنظر مسوولان وزارت کشور شکل گرفته بود، یکی از اعضای فعال سازمان ادوار تحکیم وحدت از وجود اسم این تشکل در این فهرست خبر داد.
این فرد که نخواست نامش ذکر شود ادعا کرد که پس از ماجراهای اخیر در جریان مراسم سالگرد 18 تیر که منجر به پلمپ دفتر سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی یا همان ادوار تحکیم وحدت و بازداشت چند تن از اعضای شورای مرکزی آن شد، اخباری مبنی بر تلاش مسوولان وزارت کشور برای انحلال این تشکل منتشر شده است که آخرین آنها مربوط به ارسال پرونده فعالیت این تشکل همزمان به ماده 10 احزاب و یکی از شعب دادگستری برای بررسی نحوه انحلال آن است


نوروز: كمیته تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی روز جمعه با حضور در منزل «هادی قابل»عضو زندانی شورای مرکزی جبهه‌مشارکت، با خانواده وی دیدار كرده و از آخرین وضعیت این زندانی سیاسی مطلع شدند.
در این دیدار، «عمادالدین باقی» رییس انجمن دفاع از حقوق زندانیان، «مهدی امینی‌زاده» و «حجت شریفی» از اعضای شورای مرکزی سازمان ادوار تحكیم وحدت، «کورش زعیم» از جبهه ملی ایران، «عبدالفتاح سلطانی» عضو كانون مدافعان حقوق بشر، «سیامک طاهری» از فعالان كارگری، «عبدالله رمضان‌زاده» قائم مقام دبیركل جبهه مشاركت، «محمد توسلی» از نهضت آزادی ایران، «سعید مدنی» و «مرتضی كاظمیان» از فعالان ملی- مذهبی، «محبوبه مقدم» و «مرضیه مرتاضی لنگرودی» از فعالین حقوق زنان و «محمد هاشمی» از دفتر تحكیم وحدت سخن گفتند.
به گزارش خبرنگار نوروز، در ابتدای این دیدار، عمادالدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان گفت: امروز كمتر كسی است كه نداند ما دو دستگاه قضایی داریم. بخشی از قوه قضائیه به طور هدفمند و سیستماتیك اینگونه برخوردها را انجام می‌دهد و عده زیادی فكر می‌كردند با یكدست شدن حاكمیت بخش‌های اینچنین و موازی مانند اطلاعات موازی جمع می‌شود اما شواهد نشان می‌دهد كه حكومت یكدست شدن بیشتری را می‌خواهد.
باقی در ادامه از دستگاه قضایی سئوال كرد: در این مدت اعتبار و حیثیت كدام فعال سیاسی بازداشت‌شده كم شده است؟
رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان در ادامه در خصوص بازداشت هادی قابل گفت: متاسفانه در اینگونه رفتارها نه عقلانیتی مشاهده می‌شود و نه توجیه دینی، سیاسی و شرعی دارد. این یك بحث حقوق بشری نیست،‌ بحث حقوق بشر برای جامعه‌ای است كه اولیات و قانون خود را در معیارهای حداقلی رعایت كند در حالیكه در ایران ما در اولیات و مسلمات حقوق مانده‌ایم و فرد زندانی محروم از آنهاست.
این زندانی سابق سیاسی افزود: بارها و بارها حقوقدانها گفته‌اند كه اعترافات در انفرادی هیچ پایه‌ای ندارد اما همچنان شاهد تكرار این مسئله هستیم.
باقی افزود: اگر شخصی در ایران نباشد و این بگیر ببندها را برایش تعریف كنند با خود فكر می‌كند كه بازداشت شده‌ها اپوزیسیون و مخالف نظام و معاند بوده‌اند در حالیكه بسیاری از اینها پایه نظام را قبول دارند ولیكن نظام دایره اپوزیسیون را آنقدر گسترش داده كه دیگر حتی روحانیونی مانند قابل هم در آن، جا نمی‌گیرند.

زعیم: هر اقدام فعالان مدنی «مغایر امنیت ملی» نامیده می‌شود
در ادامه زعیم از اعضای جبهه ملی گفت: وقتی اعتراض دانشجویان به شرایط نامناسب صنفی، اعتراض كارگران به دستمزد ناچیز، اعتراض زنان به حقوق خود همگی مصداق اقدام علیه امنیت ملی شمرده می‌شود، طبیعی است که روحانیون آزاده‌ای كه معتقد به جنبه اخلاقی و روحانی دین هستند نیز زندانی شوند.وی گفت: وقتی کار به جایی می‌رسد که مسؤول دولت می‌گوید اسم دمكراسی «تهوع آور» است، نباید منتظر نتایجی بهتر از این برای فعالین سیاسی باشیم.

??????

نامه ی حشمت اله طبرزدی


دعوت به همبستگی

الف- امور اقتصادی و رفاهی مردم؛

وضعیت اقتصادی و رفاهی مردم ایران را اکثریت قریب به اتفاق کسانیکه در کشور زندگی می کنند،

به خوبی درک می نمایند. تنها اقلیتی برخوردار که عبارتند از سرمایه اندوزان وابسته به نهادهای حکومت یا رانت خواران، از این وضعیت بی خبرند. بنیاد های مالی و در راس آنها قدرتمندان

سپاه پاسداران،بنیاد مستضعفان،کمیته ی امداد،شرکت های دولتی،نهادهای مالی وابسته به سازمان تبلیغات،روحانیون بلند پایه در مشهد و قم و آقا زاده ها،شهرداری ها و دستگاهای مالی وابسته به مناطق

آزادی چون کیش و بودجه های کلان ناشی از درآمد 60 میلیارد دلاری حاصل از فروش نفت، به زایش طبقه ی جدیدی از زراندوزان منجر گردیده است که بیش از 90-80 درصد از ثروت های ملی را در انحصار خود دارند. اما 90-80 درصد از مردم ایران به ویژه پس از کوپنی شدن بنزین، افزایش صد درصدی قیمت مسکن و اجاره بها ،افزایش قیمت همه ی اقلام که درسبد مصرفی روزانه ی آنان قرار دارد، تورم،بیکاری و هزاران گرفتاری اقتصادی و اجتماعی با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم می کنند.تنها نیاز به یک فاجعه ی ناگهانی است تا همگان به عمق این فاجعه ی اقتصادی-انسانی پی ببرند.

مردم ایران به لحاظ حمل و نقل و گرفتاری های ناشی از قطع یک باره ی بنزین، در شرایطی زندگی

می کنند که پیش از این در جنگ 8 ساله با آن روبه رو بوده اند.قطع مداوم برق و بعضاً قطع آب نیز بر عمق این فاجه می افزاید. اما هیچ فرد ، گروه و روزنامه یا رسانه ای حق ندارد، این وضعیت را بر ملا کرده واز اولیای امور پرسش کند که چرا یک دولت نظامی-امنیتی را بر ما حاکم کرده و میلیاردها دلار

درآمد ناشی از فروش نفت و گاز را آنگونه که خود می خواهید، هزینه می کنید، اما ملت ایران باید سوخت مصرفی برای حمل و نقل را نداشته باشند و زندگی روزانه اش فلج شود! چه کسی به اینها اجازه

داده که نبض اقتصادی کشور را در اختیار تعداد معدودی از فرماندهان نظامی سپاه پاسدار قرار بدهند تا قراردادهای چندین میلیاردی اقتصادی را پشتواته ی زور نظامی-امنیتی خود سازند و هر صدای مخالف را با خشونت در هم بکوبند؟ چه کسی گفته بود سپاه پاسدار حق دارد در امور اقتصادی وسیاسی، همچون

قیمی برای این ملت عمل کند؟ آیا مجیز گویان این نهاد بسیار قدرتمند اقتصادی-نظامی-امنیتی-سیاسی،

جرات این را دارند از سران این مافیا بپرسند مجوز دخالت در امور اقتصادی کشور را از کجا به دست آورده اند؟گیرم که آنها به بهانه ی دفاع از انقلاب به خود حق بدهند که مجلس،دولت،شوراهای شهر، رادیو و تلویزیون و هر نهاد موثر سیاسی را در اختیار بگیرند،مجوز عقد قراردادهای چندین میلیاردی اقتصادی در داخل و خارج از کشور را از کجا گرفته اند؟ آیا چنین حقی برای ارتش یا هر نهاد نظامی

در سراسر دنیا معمول است؟آیا فساد مالی ناشی از دخالت های اقتصادی وزارت اطلاعات در دوران رفسنجانی و باند قدرت فراموش شده است؟ خاتمی،کروبی،حزب اعتماد ملی ،سازمان مجاهدین انقلاب و مشارکتی ها که مدعی اند این نهاد مردمی است –البته بود-آیا همین نهاد به اصطلاح مردمی به آنها اجازه می دهد که از او بپرسند چرا این نهاد می بایست مقدرات اقتصادی-سیاسی یک ملت را در دست بگیرد یا

به آنها خواهد گفت گردن می زنیم و زبان می بریم که زدن و بریدن اما اصلاح طلب ها آخ هم نگفتند؟!

واقعیت را بگوییم که وحشت ناشی از زندان، شکنجه حتی اعدام نه تنها به ما اجازه نمی دهد که از وضعیت اقتصادی این ملت بلازده حرف بزنیم،بلکه برای خوش رقصی و فریب دادن خود ،مشت آهنین را می بوسیم وبه مجیز گویی می افتیم .

این قلم شکسته هر اندازه از فقر کنونی ملت ایران که ناشی از سیاست های همین حکومت و به ویژه برخی فرماندهان نظامی است که پس از وقایع 18 تیر1378 با نوشتن نامه ، خاتمی را تهدید به کودتا کرده و به مرور دولت اصلاحات را از گردونه ی تاریخ به بیرون رانده و خود بر مقدرات مردم حاکم شدند، بگوید کم گفته است. مشکل اصلی این است که قلم ها را شکسته،زبان ها را بریده و گردن ها را قطع کرده اندو این ملت فقیر،سخنگو و فریاد کننده ای ندارد.تاکید می کنم که تنها یک واقعه ی ناگهانی که البته خود معلول انباشت مصیبت هاست،عمق فاجعه را آشکار خواهد ساخت.این فاجعه یا واقعه البته که دیر نخواهد بود.شورش بنزین و غارت بسیاری از فروشگاه های دولتی و آتش زدن بیش از 30 درصد (البته با اعلام رسمی از سوی حکومت)از پمپ های بنزین فقط در طول 3-2 ساعت را به یاد داشته باشیم.یکی از همین بسیجی ها گفته بود، آن شب با یک عدد پتو و یک عدد اسلحه تا صبح بیدار بودند و از ترس مردم می لرزیدند.

ب-حقوق بشر و دموکراسی

مسائل مربوط به آزادی بیان،حقوق اساسی ملت که در همین قانون اساسی در یک فصل جداگانه مورد بحث و تائید قرار گرفته و مسائل مربوط به دموکراسی و حقوق بشر که نیاز به بازگویی ندارد.مافیای نظامی-امنیتی حاکم،برای سلب حقوق قانونی و اساسی آحاد شهروندان،هیچ مانعی در سر راه خود نمی بیند.هیچ روزنامه نگاری حق ندارد آزادانه بنویسد. هیچ سیاستمداری حق ندارد به کارهای حزبی و سازمانی مبادرت ورزد. هیچ کارگری اجازه نداردبرای رسیدن به حقوق خود،اتحادیه و سند یکا داشته باشد.هیچ دانشجویی حق ندارد،برای دفاع از حقئق خود،میتینگ وتحصن داشته باشد.زنان،اقوام و معلمان

اگر ازحقوق قانونی خود که حتی در همین قانون اساسی به ظاهر مورد تائید حکومت سخنی بگویند به اقدام علیه امنیت ملی متهم شده و از شکنجه های رژیم سالم درنخواهند رفت.

آیا به راستی در این دنیای بزرگ و در قرن 21، کسی تا کنون از خود پرسیده است که مگر در این مملکت چه نیرویی حاکم است و به راستی در این مرز و بوم چه اتفاقی افتاده است که با سه دانشجوی دانشگاه معتبر پلی تکنیک، بیش از چند ماه است که چنین می کنند؟!کدام کشور را سراغ دارید که با دانشجو حتی اگر جرم سیاسی مرتکب شده باشد چنین کنند؟ آیا در برمه، بلاروس، کره ی شمالی، کوبا و سوریه و حتی سودان، با دانشجویان چنین کرده اند؟آیا اصلاح طلبان خط امام و طرفداران جمهوری اسلامی و مجیز گویان مشت آهنین که مدعی اند نظام فعلی از حکومت پیشین بسیار عالی تر است، قادرند حتی یک نمونه ی تاریخی ارائه دهند که ساواک بادانشجویانی که صرفاًبه مبارزه ی سیاسی مشغول بوده و احتمالاًدر جایی به شاه توهین کرده باشند،چنین رفتاری کرده باشد که نظام جمهوری اسلامی بر آمده از یک اتقلاب با دانشجویان در چند ماه اخیر کرده است؟ آیا اصلاح طلبان مجیز گوی مشت آهنین و بوسندگان دست قدرت مسلط، نمی دانند که درپشت این شکنجه و سرکوب،قدرتی جز این نهاد نظامی مسلط نیست؟

اصلاح طلبان به خوبی آگاه هستند که برای مجلس آینده،نهاد های انتصابی با پشتوانه ی همین قدرت اقتصادی-نظامی حاکم، اجازه نخواهند داد هیچ یک از کاندیداهای اصلی اصلاح طلبان تائید صلاحیت شوند تا چه رسد که اجازه دهند انتخاباتی آزاد و عادلانه برگزار شود و مثلاً اصلاح طلب ها یک بار دیگر به قدرت باز گردند!با اطمینان و با توجه به شرایط حاکم اعلام می کنم،حتی اگر رفسنجانی،خاتمی وکروبی کاندیدای انتخابات باشند،رد صلاحیت شده و یا رای آنها خوانده نمی شود چه رسد به بقیه. و با اطمینان و نظر به شناختی که از این افراد دارم،اعلام می نمایم که اینها خود این مسئله را می دانند و به همین دلیل جرات این را ندارند که کاندیدا شوند وگرنه حتماً این کار را می کردند.مگر در انتخابات ریاست جمهوری اخیر همین بلا بر سر کروبی و رفسنجانی نیامد،چه کاری از آنها ساخته بود؟!پس خود می دانند نتیجه ی انتخابات از پیش معلوم است و انتخابات به هیچ وجه نیمه آزاد هم نخواهد بود.اگر شهامت دارند، اعلام کنند که شرکت آنها در این انتخابات مشروط است و شروط خود را شفاف اعلام کنند تا مردم بدانند وحد اقل یک بار صداقت اصلاح طلبان را تجربه کنند.

ج-همبستگی

وضعیت اقتصادی مردم و شرایط حقوق بشر در ایران بر همگان روشن است.رژیم حتی به جناح طرفدار جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد در رقابت های انتخاباتی وارد شود.همه ی این اقدامات مطابق اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و حتی نص قانون اساسی موجود، غیر قانونی است.این شرایط نه فقط به دلیل قدرت سرکوب حاکم بلکه به دلیل تفرقه و بی عملی طرفدلران دموکراسی و حقوق بشر است.مردم نیز سالهاست منتظرند تا به اصطلاح مخالفین واپوزسیون،برنامه ای را در جهت حمایت از آنان اعلام کنند. بخشی از اپوزسیون که در انتظار حمله ی نظامی آمریکا به ایران لحظه شماری می کند و به همین دلیل هیچ رسالتی برای دفاع از ملت برای خود قائل نیست.بخشی دیگر از آن، سرگرم دعواهای تاریخی 28 مرداد و 22 بهمن است.اپوزسیون درون مرز نیز به شدت از سوی رژیم سرکوب می شود.نه اینکه نخواهند دور هم بشینند و برنامه ای برای خروج از این بن بست فعلی ارائه دهد، به محض اینکه دو گروه دور هم بنشینند،از سوی نیروهای سرکوبگر مورد حمله قرار می گیرند و حتی حریم خصوصی آنها از دستبرد نیروی غیر قانونی و سر کوبگر در امان نیست.بنابراین آیا باید تن به انفعال و سکوت داد و تسلیم مشت آهنین شد؟یا باید در انتظار حمله ی نظامی به کشور و نابودی همه ی سرمایه های ملی ماند؟ وآیا راهی جز سکوت و تسلیم و انفعال باقی نمانده است؟

گروهی از فعالان سیاسی در جنبش های دانشجویی،کارگری،اقوام،زنان و فرهنگیان بدون اینکه بخواهند نامی از آنها برده شود و یا تعلق خاصی به هیچ حزب و ایدوئولوژی معین داشته باشند، «کار زار همبستگی مهر» را اعلام کرده اند.این فعالان که در داخل کشور هستند و افشای نام آنها،قطعا خطر دستگیری را به دنبال دارد،مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر به ویژه دفاع از لایه ها ی گوناگون اجتماعی را در برنامه ی خود دارند.آنها اگر چه دفاع از حقوق آحاد شهروندان از جمله زنان،اقوام،کارگران،دانشجویان،معلمان و به ویژه آزادی زندانیان سیاسی را محور برنامه ی خود قرار داده اند،از هر نوع منازعه ی سیاسی و مباحث تئوریک که عملاً زمینه ی جدایی گروه ها را فراهم می سازد،پرهیز می کنند.

باور من این است که راه رهایی ما جز همبستگی نیست. هرکدام از ما اگر وظیفه ی خود بدانیم که از این کارزار همبستگی حمایت کنیم،عملاً وزنه ی سنگینی به وجود خواهد آمد که محور همبستگی ملی خواهد شد و سرکوب آن توسط رژیم غیر ممکن خواهد شد.

هم وطنان آزادی خواه!مبارزان صادق!دموکراسی خواهان بی ادعا!حمایت ما از این فعالان سیاسی و حقوق بشری،عملاً مردم را از سکوت و انروا بیرون می کشد. من اطمینان دارم هر کدام از این عزیزان یا نویسنده ی این سطور،ممکن است به دلیل سخن گفتن از همبستگی توسط سرکوب گران زندانی و شکنجه شوند،اما برای رهایی از جنگ ،سرکوب و فقر اقتصادی راهی جز همبستگی نیست.با حمایت خود خواهیم توانست کار زار همبستگی مهر را به کمیته ی همبستگی و پس از آن به جنبش همبستگی تبدیل کنیم.از زندان و شکنجه نهراسید.نا امید نباشید.اختلافات ایدوئولوژیک و تاریخی را کنار بگذارید.

رقابت های حزبی و سیاسی را دخالت ندهید.

عباس امیر انتظام،ادیب برومند،خسرو سیف،دکتر زنگنه،دکتر ناصر زرافشان،دکتر رئیس دانا،شیرین عبادی،سیمین بهبهانی،اسماعیل مفتی زاده،رضا پهلوی، دکتر محمد ملکی،محسن سازگارا،اکبز گنجی،علی افشاری،منوچهر محمدی،رویا طلوعی،سیامک پورزند،حسین باقر زاده،کامبیز روستا،

شهریار آهی،سیاوش عبقری،حسن زارع زاده،کیانوش سنجری، رامین احمدی، داریوش همایون،دکتر قائم مقام،محمد پروین،ویکتوریا آزاد،دکتر لاجوردی،دکتر علی جوادی ،آقای کشتگر،آقای شرفی،

و صد ها آزادی خواه و فرهیخته ی ایرانی که اگر بخواهم نام آنها را ذکر کنم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد،همگی مورد احترام هستند. اگر این آزادی خواهان تصمیم بگیرند در یک حرکت گروهی و به فراموشی سپردن موقت اختلافات ایدوئولوژیکی،تاریخی و سلیقه ای جنبش را رهبری کنند با هزینه ی اندک،ملت ایران از فقر و سرکوب رهایی یافته و جنگی نیز اتفاق نخواهد افتاد.من به عنوان یک مبارز کوچک از خیل سربازان آزادی خواه این ملت از این عزیزان در خواست می کنم دعوت فعالان درون مرز را بدون جواب نگذارند. من با آگاهی از اینکه حتی نوشتن این مقاله برایم هزینه ی سنگینی به دنبال خواهد داشت،نوشتم آنچه را باید می نوشتم.من به سهم خود برای پرداخت هزینه آماده ام. اما به شما عزیزان متواضعانه اعلام می کنم، ملت ایران فقط هزینه ی سرکوب حکومت گران را نمی پردازد،بلکه

شما مبارزان و فرهیخته گان که به هر دلیل حاضر نمی شوید در کنار هم،رهبری گروهی یک جنبش مسالمت جویانه را به وجود آورید نیز مسئول هستید.اگر از هر ایرانی آگاه پرسیده شود که علت نا کامی ما چیست فوراً جواب خواهد داد،اختلافات اپوزسیون و عدم وجود رهبری.

عزیزان!در شرایط فعلی فقط یک رهبری دسته جمعی قادر است این مهم را به سامان برساند. امروز جنبش های داخلی به ویژه زندانیان سیاسی نیازمندند تا از سوی رهبران سیاسی،مدافعان حقوق بشر،روزنامه نگاران سر شناس و سایرین مورد حمایت قرار بگیرند.

من بر این باور هستم اگر بخواهیم می توانیم، زیرا راه رسیدن به پیروزی را بلد هستیم.دوستان عزیز!هم وطنان آگاه در انتظار چه نشسته اید؟منتظرید که مردم در فقر اقتصادی دست و پا بزنند؟

می خواهید شاهد شکنجه و اعدام تعدادبیشتری از جوانان باشید؟نکند گمان کرده اید اصلاح طلبان بار دیگر به حکوکت بر خواهند گشت؟آیا منتظرید جنگی در افتد و همه جیز از بین برود؟یا اینکه در انتظار دست تقدیر هستید؟ مطمئن هستم که در انتظار هیچ یک از این امور نیستید.گروهی از فعالان درون مرز،راه حل همبستگی را ارایه داده اند.اگر شما عزیزان هر راه حل دیگری که منجر به برون رفت

از وضعیت فعلی شویم را ارایه دهید و گرد هم آیید، من اولین رهرو شما خواهم بود. پس حرکت از این بیش شتابان کنید.

حشمت اله طبرزدی

مدیر مسئول هفته نامه ی توقیف شده ی پیام دانشجو


http://parsaspace.com/rasht/hamed/morghesahar.swf
دستور حمله ی تازه ی رهبر جمهوری اسلامي به رسانه ها

گزارشگران بدون مرز نگراني خود را ازسخنان تحديد آميز آيت اله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامي ايران، عليه رسانه ها اعلام مي کند. " سخنان آيت اله خامنه ای خود تائيد فضای سانسور واختناق حاکم بر رسانه ها و روزنامه نگاران مستقلي ست که خط سياه سانسور اعمال شده از سوی قدرت حاکم را نمي پذيرند. امروز از آزادی بيان در ايران چه باقي مانده است؟ ما نگرانيم که اين سخنان دستور حمله ای تازه به رسانه ها را صادر کند. در بهار ١٣٧۹ آخرين باری که رهبر جمهوری اسلامي رسانه ها را مورد انتقاد قرار داد، موج وسيع دستگيری روزنامه نگاران و توقيف روزنامه ها آغاز شد. "

پنجشنبه ١٥ شهريور ماه آيت اله خامنه ای در جمع اعضای مجلس خبرگان در سخنراني خود، شديدا به رسانه ها حمله کرد. وی برخي از رسانه های داخلي را "بد اخلاق" و به "همراهي با تبليغات دشمنان" متهم کرد. در پي انتخاب علي اکبر هاشمي رفسنجاني به رياست مجلس خبرگان بسياری از رسانه ها در تحليل ها و تفاسير خود اين انتخاب را تضعيف جناح هواداران آيت اله خامنه ای و دولت محمود احمدی نژاد رئيس جمهور، در اين مجلس ارزيابي کرده بودند.

اين سخنان در زماني ايراد مي شود که در هفته ی گذشته، بيش از ١٥٠ روزنامه نگار ايراني با انتشار اطلاعيه ای به جو سانسور و توقيف مطبوعات اعتراض کرده بودند. در اطلاعيه شماره يک جمعي از روزنامه نگاران ايران آمده است : " در تازه ترین اقدام، اخبار رسیده حکایت از این دارد که اخیراً يكي از مراجع قضايي از مدیران مسوول چند روزنامه خواسته‌اند تا از پوشش اخبار دانشجویی به خصوص سه دانشجوي دانشگاه امير كبير كه در حال حاضر در بازداشت به سر مي‌برند خودداری کنند. این اقدام در حالی صورت می گیرد که پیشتر هم برخي مقام‌ها، مديران مسوول روزنامه‌ها را وادار به انتشار مطالب وتيترهاي سفارشي و جهت‌دار كرده بودند." هفته پيش سعيد مرتضوی دادستان تهران تعدادی از مديران مسئول روزنامه ها را احضار و به آنها در باره انتشار اخبار ممنوعه اخطارداده بود. روزنامه نگاران ايران در پايان اطلاعيه خود يادآور شده اند که "بدیهی است در صورت عدم کنترل وضعیت پیش آمده و ادامه روند تحدید رسانه‌ها، در آینده جزئیات روشن و مشخصی از فشارهای وارده و دعوت نهاد‌های فرا قانوني به سانسور را به اطلاع عموم خواهيم رساند."

از سوی ديگر دوشنبه ١٢ شهريور ماه پرناز عظيم خبرنگار راديو فردا از سوی مقامات وزارت اطلاعات احضار و به ايشان اطلاع داده شد که مي توانند گذرنامه خود را دريافت و از ايران خارج شود. پرونده ايشان البته همچنان در دادگاه مفتوح است. پرناز عظيما خبرنگار ايراني تبار دارای تابعيت امريکا نيز در تاريخ ٥ بهمن ماه به هنگام ورود به خاک ايران در فرودگاه مورد بازپرسي قرار گرفته و مدارک سفر ايشان نيز توسط ماموران امنيتي ضبط شد. خانم عظيما برای عيادت از مادر بيمار خود به کشورش سفر کرده بود.

گزارشگران بدون مرز يادآور مي شود

با ١٠ روزنامه نگار زنداني، ايران بزرگترين زندان روزنامه نگاران در خاورميانه است

محمود احمدی نژاد رئيس جمهور و آيت اله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامي از جمله ٣٨ رهبر و مقام دولتی در جهان هستند که از سوی گزارشگران بدون مرز بعنوان دشمنان آزادی مطبوعات برگزيده شده اند







انقلاب و ضد انقلاب در ایران

چه نباید کرد؟!!

انقلاب اسلامی سال 57 ایران تنها انقلابی ایدئولوژیکی بود که که در سه دهه اخیر رخ داده است. بدیهی است کالبد شکافی این انقلاب ما را به نتیجه ای میرساند که جامعه ایران و همچنین جامعه جهانی در شرایط کنونی با آن روبرو هستند.

انقلاب اسلامی در زمره انقلاب های آرمانگرا قرار دارد که اهداف ایدئولوژیک آن تمامی روابط متنوع اجتماعی، تمایزات و حتی تضادهای دیگر موجود در جامعه را در پوشش دین قرار داده است. انقلاب تلاش نموده است با دینی کردن تمامی زوایای زندگی مردم، سلطه خود بر تاریخ و فرهنگ ملت ایران را نشان دهد.

حکومت و انقلاب اسلامی با نادیده گرفتن تمامی تنوعات و تمایزات موجود نظیر تنوعات اجتماعی، قومی، مذهبی، فرهنگی، تعارضات طبقاتی و تضادهای موجود در سیستم اقتصاد و اجتماعی کشور، تمامی خواسته های مردم ایران را با توجیهات دینی به سخره گرفته است. این شیوه رفتار انقلابی در بی اعتبار نمودن ملت ایران و بی ارزش دانستن خواست آنها، تمام محتوای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی در ایران است.

اگر آرمان نجات بخش انقلاب سوسیالیستی, رسیدن به جامعه بی طبقه کمونیستی در تمام جهان و در مقابله با سیستم جهانی بوده و بخش مهمی از کشورهای جهان بویژه شرق را در خود فرو برده است و اگر تراژدی فاشیسم، ادعای نجات بخشی جهان در پناه اعتقادات نژاد پرستانه و ایجاد یک جنگ ویرانگر در مقابه با جهان را هدف رسیدن به آرمان خود قرار داده و بخشهای بزرگی از غرب و شرق را به ویرانی کشانده است, انقلاب اسلامی ایران نیز دارای بینشی نجات بخش جهانی از نوع دینی خاص خود است که ابعادی بزرگ و منطقه ای را دنبال میکند، این بینش نیز از جنگ برای پیشبرد اهداف ضد ملی خود استفاده میکند.


جمهوری اسلامی در تدوین استراتژی و حرکت بسوی اهداف خود در دو سطح بر دو تضاد عمده تاکید نموده است:

الف- تضاد با فرهنگ و هویت ایرانی

ب- تضاد با جهان (کفر و نماد بی دینی و بی عدالتی یعنی امریکا و اروپا) و کشورهای بظاهر مسلمان

الف- مردم و فرهنگ ایران در طول تاریخ و از زمان استیلای اعراب همواره مورد تهاجم دشمنان قرار گرفته اند، مقابله با فرهنگ و تاریخ ایران توسط جمهوری اسلامی نیز از نظر شکل و محتوا هیچ تفاوت ماهوی با تهاجمات اعراب بدوی ندارد و در تداوم سیاستهای دیرینه ضد ایرانی قرار دارد.

رهبران انقلاب اسلامی بدون اینکه شعار ضد ایرانی خود را طرح نمایند، انقلاب را اسلامی و متکی به امت، و نه ملت ایران نامیده و وظیفه انقلاب را نه تامین معیشت مردم ایران که حمایت از مستضعفان (بخوان امت) و گسترش اسلام دانسته اند.

از آنجاییکه مردم ایران در طول تاریخ مقاومتهای بسیاری از خودشان نشان داده اند و در مبارزات گسترده تا به امروز از نابودی فرهنگ ایران جلوگیری کرده اند. در مقابله با جمهوری اسلامی نیز که ضدیت ریشه ای و تاریخی با فرهنگ و هویت ایران دارد، مقاومت میکنند. در اینجا جمهوری اسلامی ناچارا تضاد خود با فرهنگ ایران را به یک تضاد عمده بین حکومت و مردم ایران تبدیل کرده است.

برخی درسهای نا آموخته از تاریخ و برداشتهای نادرست و غیر واقعی سیاسی- اجتماعی، حضور آنتاگونیستی دین در عرصه سیاست و تحمیل دین سنتی بر مردم توسط حکام گذشته را در تمامی دورانهای گذشته درک نکرده اند.

آنها حضور نامتناسب دو فرهنگ نا متجانس در کنار یکدیگر را درک نکرده اند و بدلیل حضور طولانی و جبری دین در جامعه ایران، تلفیق آنرا بصورتی تاریخی اجتناب ناپذیر میدانند. اکنون اثباتیه واقعی و تاریخی حضور جمهوری اسلامی بدرستی نشان داد که تمامی تفکرات مبتنی بر حاکمیت دوگانه دینی و ملی به کلی غلط است. تاریخ ایران نباید دیگر بار شاهد تکرار این معضل تاریخی باشد. اکنون شرایط به نفع یک تحول ملی در جریان است و جامعه ایران تحول عظیمی را در پیش رو دارد.

ب- تضاد با جهان (کفر) که روح آن در رهبری جهان یعنی آمریکا حلول کرده است.

از دیدگاه جمهوری اسلامی جهان غرب و شرق زمانی از ضدیت نظام اسلامی خارج خواهند شد که نقش جمهوری اسلامی را در سطح یک قدرت منطقه ای به رسمیت شناخته و از آن بهراسند. برای دستیابی به چنین هدفی جمهوری اسلامی از سهم معیشت مردم ایران برای حمایت از تمامی نیروهای ارتجاعی و تروریستی منطقه و تجهیز آنان استفاده کرده است. تضاد با جهان برای طرفداران جمهوری اسلامی به اصلی مقدس تبدیل شده است که عدول از آن حتی برای رهبران جمهوری اسلامی امکان ناپذیر مینماید.

*******

انقلاب اسلامی به مثابه یک فاجعه تاریخی و ملی به شکل سیلی بنیان کن تمامی ارکان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران را فرو ریخت و ضربات مهلکی بر پیکره جامعه ایران وارد نمود.

مردم ایران در زیر فشار تمامی تمایزات، نابرابریهای فردی و اجتماعی، ظلم و ستم حکام دینی، فقر و بی ثمری اقتصادی و فقر فرهنگی که محصول یک انقلاب بی ثمر و ارتجاعی تاریخ ایران است بسختی خرد شده اند.

آنچه بواقع گذشت این بود که انقلاب اسلامی، فرهنگ، هویت و منافع ملی مردم ایران را در پای اهدافی قربانی کرده است که پس از گذشت نزدیک به سه دهه، مردم ایران را با فاجعه بزرگ بحران ملی در عرصه سیاست ملی و بین المللی روبرو ساخته است که در صورت عدم جلوگیری از این بحران توسط مردم ایران، فاجعه پیش رو جامعه و کشور ایران در هم خواهد شکست.

اکنون که ضدیت انقلاب با مردم و کشور ایران اثبات شده است باید معنی و مفهوم "ضد انقلاب" را دگرگونه و بدرستی ببینیم. "ضد انقلاب" مردمانی هستند که دیگر انقلاب اسلامی را مقدس نمیدانند و برای حذف این انقلاب نامقدس دست اتحاد ملی بسوی هم دراز کرده اند. انقلاب اسلامی با تجربه مخرب و سرکوبگرانه خود سالهاست که به ضد مردم ایران تبدیل شده است و باید پایان یابد.

چه نباید کرد؟!!

اپوزوسیون نباید همچون جمهوری اسلامی با پنهان کردن معضلات موجود در جامعه ایران در پوشش شعارهای محوری همچون اتحاد ملی، ملی گرایی و ناسیونالیسم و شعارهای آزادیخواهانه و دموکراسی، تعارضات درون جامعه ایران را حل ناشده باقی بگذارد. این واقعیت که هر تحول سیاسی شعارهای خاص خود را داراست نباید جنبشهای مترقی را به انحراف از مسیر حل معضلات موجود در جامعه بکشاند. کلی گویی و کلی بافی در مورد معضلات ایران بحران زده, وسعت بحران کنونی را هرچه گسترده تر خواهد ساخت.

جامعه تکثر گرای سیاسی و فرهنگی ایران به همراه تقاضاهای متکثر نباید از مشارکت در تحول پیش رو که برکناری حکومت دینی و برقراری دموکراسی در ایران است محروم بمانند.

اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی به امری محال تبدیل شده است و هرگونه تلاش برای به انحراف کشاندن انرژی ملی بسوی هر جناح از حاکمیت دینی ضربه به اهداف دموکراسی خواهی و آزادی خواهی مردم ایران است.

مبارزات بر علیه جمهوری اسلامی غیر خشونت آمیز است و در راستای برکناری جمهوری اسلامی به شکل مدنی و با حضور مردم ایران صورت می پذیرد. بنابراین واکنشهایی شبه انقلابی مسیر و اهداف ملی را دچار مشکل خواهد نمود.

انقلاب اسلامی به یک پدیده ضد ملی تبدیل شده است و جمهوری اسلامی بعنوان عامل نظام و انقلاب ارتجاعی به دشمنان ملت ایران تبدیل شده اند. بنابراین هرگونه واکنش تسلیم طلبانه از سوی هر جریان سیاسی مخالفت با اهداف ملی مردم ایران محسوب میشود.

حزب دموکرات ایران

تهران 6/6/1386

ساد و جوهر نئوليبراليسم

اوت ٢٠٠٧

صحنه قصاوت
ساد و جوهر نئوليبراليسم


ساد (١٧٤٠ ـ ١٨١٤) در متون شيطاني خود خبر از فرا رسيدن جامعه توليد گرا مي دهد. جهان او با سازماندهي اش، شکل ها و نماد هايش و گونه هاي متفاوت منطقي کردن ساختارهايش، منعکس کننده سازو کار هاي توليدي است که مي توانند به تخريب آزادي منجر شوند. اين نويسنده نوعي از اقتصاد سياسي توليد جسمي را به تصويرکشيده است که فراگذاري آن در زمان و مکان امکان تجسم نظام اقتصادي کنوني ما را فراهم مي کرد.




اثر برجسته دوناسيون آلفونس فرانسوا دو ساد، کتاب «١٢٠ روز سدوم» است (١٧٨٥) . در اين کتاب از «جهان بي عيب» سخن مي رود، جامعه اي تماميت گرا که سينما گر ايتاليايي پيير پائولو پازوليني آن را در فيلم خود « سالو» (١٩٧٦) با انعکاس ايتالياي فاشيست ١٩٤٤ به نمايش در آورده است. مارکي دو ساد با تصور ربوده شدن افراد پير و جوان، زن و مرد و داراي همه محاسن و معايب، توسط گروهي خوش گذران وعياش « جهان بي عيب» توليد جنسي را با هدف «ارضا ء مطلق» (خوش گذرانان) بنا مي نهد. اين ارضاء جنسي دست آخر تنها در نماد با لا بردن بهره وري متصور مي شد.

همزمان با آغاز دوران صنعتي شدن، ساد ديدگاهي افراطي تر از اقتصاد دانان فيزيوکرات (١) معاصرش که بازسازي کشاورزي را تنها راه چاره براي آينده اقتصاد مي دانستند، ارائه مي دهد. نزد او ارتباط با جسم قبل از ظهور تايلور ، تايلوري است (٢). چرا که اين نوع ارتباط به خواست هاي توليد جنسي و جسمي در جهت دستيابي به بالاترين ميزان بهره وري پاسخ مي دهد، به همانگونه که عملکرد عصبي سرمايه درميل به توليد، باز آفريني و توسعه.

در کتاب «١٢٠ روز سدوم» سه نوع اصلي ساماندهي منطقي مطرح مي شود : سامان دهي مکان، زمان و بدن، به مثابه ابزار توليد. سه عرصه اي که در ضمن ارکان جوامع سرمايه داري را نيز تشکيل مي دهند.

تصوير مکان توليد : يک کاخ. اين مکان احساسات پرتواني را گرد مي آورد؛ محل اميال، ارضاء شدن ها، لذايذ، وحشت ها، سرکوب کردن ها و درد هاست. کاخ به محوطه هايي با تقدس بيشتر يا کمتر تقسيم شده است. مرکز توليد، اطاقک بزرگي است ، محل راز و نيازهايي باهدف ايجاد شرايط تحريک آميز براي «خوش گذرانان» يا اربابان جشن ها. ديگراطاق ها مجموعه را تکميل مي کنند تا بهره وري « سادي » هر چه بالاتر باشد و روابط ميان انسان ها در انجام وظيفه محول شده بر آن ها «بهبود» يابد. اطاقک مرکزي محلي است که در آن روابط، توليدات و بافت اجتماعي نسج مي گيرند. آنجاست که جايگاه واقعي هر فرد در سازو کار توليد جنسي با اشکال مسلط و يا مطيع مشخص مي شود.


توليد صنعتي لذت جنسي

اين ساماندهي مکاني و منطقي بر ديالکتيک جذب و اخراج متکي است. خلوتگاه و کاخ محل هاي جذبند، نقشي که بعد ها معدن، کارخانه يا محله هاي تجاري ايفا کردند. فضاي خارج از کاخ براي خواننده فضايي خنثي است. امکان وجود «جايي ديگر» را پنهان مي کند چرا که با منطق توليد گراي « ساد» بيگانه است.

با اين ساماندهي مکاني، «ساد» جهاني را بنا مي نهد که در آن تنها علت وجودي افراد بالابردن بهره وري در رسيدن به اوج ارضاء جنسي (اورگاسم مطلق) است. او يک دخمه ساده را چنين توصيف مي کند : «کاملا بسته است و سه در آهني دارد، آنجا هر آن چه قصاوتمندانه ترين هنر ها و ظريف ترين ددمنشي ها مي تواند تصور کند ، چه براي ايجاد رعب و چه براي اعمال شنيع، يافت مي شود. و اما در آنجا چقدر آسايش وجود دارد ! (...) واي و صد واي بر آن فرد بي نوايي که در چنين دخمه اي رها شده باشد و درچنگ يک آسمان جل اسير گردد که نه از قانون واهمه اي دارد و نه از مذهب بيمي، جاني اي که از جنايت لذت مي برد و در اين محل نفعي جز ارضاء حوايجش نداشته و تنها به قوانين بي رحمانه براي پاسخ به نياز هاي جسم منفورش پايبند است.»

فضاي زندگي قهرمانان «سادي» به شيوه اي بنا نهاده شده است تا هر گونه مرکز توجهي خارج از پاسخ به نياز «خوش گذرانان» را محو سازد. به اين ترتيب تنها در جهت سازماندهي توليد «صنعتي» لذت جنسي ساخته شده است، همانطور که صنايع ، فضا را تنها براي توليد کالاهاي مصرفي سامان مي دهند.

«ساد» دريافته بود که توسعه فزاينده بهره وري در گرو تکه تکه کردن وظايف است که «سازماندهي علمي کار » را موجب مي شود. ساختن حول فضايي که بصورت منطقي سازمان دهي شده است تا توليد انبوه را ميسر سازد ، وجود ديگر فضا ها را از بين مي برد (فضاي آزادي و خود مختاري)، مي توان گفت که جامعه صنعتي با «ساديسم» روابط انسان با محيطش را از طريق منطقي کردن فضا تغيير داد.

اما بيش از مکان، زمان منطقي شده از لحاظ نمادي مشخصه بارز سرمايه داري است. نزد «ساد» ، سازماندهي زندگي در کاخ بر پايه آغاز مجدد ابدي استوار است. زمان ساختاري گردشي دارد و دوره ايست، بازگشتي بي انتها به مبدا که دايره وار از نو آغاز مي شود. هر روز جديد سازماندهي منطقي و پروسواسي دارد که تقريبا مشابه روز قبل تکرار مي شود و هدف آن استفاده حد اکثر از «لذايذ» جنسي است که بر لطافت، خشونت، بي رغبتي، شوق، درد، مزاق ، شامه، به نمايش گذاشتن تن خويش و نگاه متکي است و همه چيز با دقت سامان مي يابد تا در سازو کار توليد جايي براي قضا و قدر نماند. «ساد» مي نويسد : « چنين مقدر و سازماندهي شده است که بکارت آن هشت دختر در ماه دسامبر از ميان برداشته شود و تجاوز از پشت به آنها و به دو تن از هشت پسر جوان در ماه ژانويه انجام گيرد.» چرا که مقتضي است که لذت غايي از طريق افزايش و تحريک لذت ارضاء نشده به دست آيد. بر اين اساس «١٢٠ روز سدوم» گذاري طولاني در زمان منطقي شده است که به بهره وري غايي مي انجامد : عشق تا سر حد مرگ، چرا که تنها شانزده تن از چهل وشش نفر داستان از افراط ها و خشونت ها جان به در مي برند.

توليد سرمايه داري نيز بر منطقي کردن زمان کار استوار است و بهره وري تنها نسبتي بين توليد و زمان مي باشد. در زماني معين بايد هر چه بيشتر توليد کرد. فلسفه حد نصاب يا رکورد نيز از همين جا نشات مي گيرد. شتاب بخشيدن بر سرعت توليد کالاهاي فرهنگي و مصرفي، بر کاهش کيفيت، از بين بردن بغرنجي ها و نهايتا به سلطه کشيدن وجود متکي است. آيا اين الگوي سازماندهي شاهرگ هاي اطلاعاتي نيست ؟ آيا همين سامانه جامعه نمايشي ما نمي باشد؟

توليد به سبک زنجيره تايلور نيز داراي همين ساختار است. تکرار يک حرکت، يک روند توليد، با همان آداب و مراسم هميشگي ، همان استراحت ها، همان تجديد نيروي کار بر فلسفه توليد گراي پيشنهادي «ساد» متکي است. در شيوه توليد سرمايه داري زمان بازنشستگي به عنوان دوران استراحتي که بعد از کار استحقاق آن را داريم نبوده، بلکه «دوران پس زدگي است» ، کنار گذاشتن بدن هاي خسته و از پا درآمده. نزد «ساد» دوران بازنشستگي وجود ندارد، يعني پايان بار آوري زمان مرگ است.

اما عرصه سوم، يعني منطقي کردن بدن به معناي ماديت بخشيدن و شي کردن آن است. در بدن افراد تغييراتي که «عياشان» مي طلبند انجام مي گيرد. به اين ترتيب بدن به ابزار توليد براي پاسخ به حوايج مستبدانه تبديل شده و جسم حساس ازبين مي رود.

هر گوشه از بدن زن يا مرد، هر فرو رفتگي يا بر آمدگي مي تواند چنانچه در تشديد بهره وري بکار آيد داراي نفع مشخص جنسي باشد. «سا»د همواره افرادي با ظاهري نامتعارف، چه از نظر ابعاد و چه از نظر شکل که خواه بسيار زيبا و يا بسيار زشت اند را متصور مي شد. جستجوي افسار گسيخته لذت بيشتر مکانيکي تا احساسي ، سوال در مورد جايگاه بشر در روند ساماندهي اي که به دنبال افزايش بي وقفه بهره وري است را بر مي انگيزد.

آداب توليد به سبک «ساد» از بدن انسان ابزار لذت تجسم مادي يافته و کالايي شده مي سازد. پيوند اعضاي بدن يا کالا شدن موجود زنده، پيشنهادي بر آمده از بطن «ساد» ، شيوه ابراز مدرن خود را در صنعتي شدن موجود زنده از طريق «رد يابي» اسپرم يخ زده، نگه داري ياخته هاي پايه يا تجارت اعضاي بدن مي يابد.

با اين حال توليد به سبک «سادي»، ناکامل و نا کام کننده است و تکرار تايلوري بازي ها و تجاوزات جنسي ، همچون در اقتصاد معاصر بيانگر يک شکست است، شکست در رسيدن به مطلق. چرا که ادراک يا تمايل بر هر چه بيشتر داشتن و بالابردن «کارايي» هرگز تمامي ندارد. همانطور که زيگموند فرويد يا ژاک لاکان به ما آموخته اند عطش آن سيري ندارد. به اين ترتيب، ژوستين قهرمان داستان « ساد » ، همواره متوجه مي شود که ديگران از وجودش لذت مي برند اما خود هرگز لذتي نمي برد. قهرمانان «١٢٠ روز سدوم» به اعمال شنيع ازجمله سدومي (ارتباط جنسي از پشت) و شلاق زدن دست مي زنند که تنها در هنر تعدد تکرار معنا پيدا مي کند.


از اورگاسم (اوج ارضاء جنسي) تا توتاليتاريسم (تماميت خواهي)

جستجوي بهره وري بالا به صورتي اجتناب نا پذير به محو انسان و بشريت منجر مي شود. در فيلم امپراطوري اثرناجيزا اوشيما (١٩٧٦) ، جستجوي مطلق ، جنون و مرگ به نمايش گذاشته مي شود. آخرين اورگاسم، والاترين آن با خفه کردن قهرمان فيلم بدست مي يابد که آلت تناسلي او پس از ارضاء همچنان برافراخته باقي مانده است و بالاخره معشوقه خود را نيز ارضاء مي کند.

سوالي که « ساد» مطرح کرد اين است که آيا چنين شيوه سازماندهي کاري ، خبر از بروز تماميت خواهي نمي دهد. آنچه هانا آرندت نوشته است را بياد آوريم : «تماميت گرايي به سمت سلطه خودکامانه بر انسان ها نمي رود ، بلکه به سمت نظامي مي رود که انسان ها در آن بي رنگ اند. قدرت مطلقه تنها در جهاني ميسر است و پا بر جا مي ماند که از عکس العمل هاي غير ارادي و شرطي تشکيل شده باشد، از عروسک هاي خيمه شب بازي اي که هيچ اثري از واکنش فردي در آن ها نمانده است» (٣). اما آيا اين «افراد بي رنگ»، امروز همان کساني نيستند که از لحاظ اقتصادي، سياسي و فرهنگي از گود خارج شده اند ( همچون زندانيان «عياشان» در «١٢٠ روز سدوم») ؟ آنها شاهدند که ذهنيتشان به نام «واقع گرايي» اقتصادي، اجتماعي، انعطاف پذيري، شکنندگي موقعيتشان، نو آوري فني، «اجبار» هاي ناشي از بودجه، رقابت اقتصاد جهاني و يا تقسيم کار نوين بين المللي انکار مي شود. شخصيتشان را از آن ها مي گيرند و تبديل به اتوماتشان مي کنند.

از طرف ديگر در اين جوامع جديد، رفته رفته سرکوب ديگر تنها پليسي نبوده بلکه «خود ـ سرکوبي» بوجود مي آيد. همچون قهرمانان داستان ساد که هرگز در صدد فرار نيستند و بالاخره رنج هايي که بر آن ها روا مي رود را مي پذيرند. آرندت در کتاب «شرايط زندگي انسان مدرن» مي نويسد : « آخرين مرحله جامعه کار، جامعه کارمندان، از اعضا خود عملکردي کاملا اتوماتيک را مي طلبد، چنانچه گويا زندگي فردي به واقع در روند کلي زندگي نوع بشر غرق گشته است» (٤).

او همچنين مشاهده کرده است که هر کجا که توتاليتاريسم «به قدرت رسيده است، نهاد هاي سياسي کاملا نويني را بنا نهاده و تمام سنت هاي اجتماعي، قضايي و سياسي کشور را منهدم ساخته است.» آيا اين نيز از جزء نخستين هنجار هاي «عياشان» ساد نبود که مي خواستند نهاد هاي موجود را بر بيندازند تا بهتر جايگزينشان سازند و قدرت مطلق خود را بهتر تحميل کنند ؟ برخي حتي در اينجا نزديکي هايي با جامعه سرمايه داري در حال ساختمان کنوني مشاهده مي کنند ...

پاورقي ها

١ ـ فيزيوکراسي مکتبي اقتصادي است که در سال ١٧٦٨ در فرانسه پديد آمد و از اين اصل حمايت مي کرد که ماديت مشخصه بنيادين ثروت است و ارزش و مفيد بودن کار را بر اساس مقدار ماده خام تشکيل دهنده آن حساب مي کرد.

٢ ـ فردريک وينسلو تايلور (١٨٥٦ ـ ١٩١٥) مهندس آمريکايي که شيوه سازماندهي علمي کار را تدوين کرد ، اين شيوه در صنايع اتومبيل سازي هانري فورد (١٨٦٣ ـ١٩٤٧) به کار رفت و از ارکان انقلاب صنعتي قرن بيستم محسوب مي شود.

٣ ـ هانا آرندت ، مبدا توتاليتاريسم و سپس ايشمن در اورشليم ،انتشارات گاليمار، پاريس ٢٠٠٢

٤ ـ هانا آرندت ، شرايط زندگي انسان مدرن ، انتشارات پکت ، پاريس ١٩٩٤

وجدانهای بیدار جهان آزادی آقای کبودوند را خواستار شوند

وجدانهای بیدار جهان آزادی آقای کبودوند را خواستار شوند


دبیرخانه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان بيانيه88 وجدانهای بیدار جهان آزادی آقای کبودوند را خواستار شوند بیانیه شورای عالی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان وجدانهای بیدار جهان جمهوری اسلامی ایران در اقدامی زورمدارانه سرانجام آقای محمد صدیق کبودوند رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان را دستگیر و زندانی کرد. دستگاههای امنیتی و قضایی طی2سال گذشته از طریق انواع و اقسام فشارها، تهدیدها و تحدیدها در صدد جلوگیری از فعالیتهای انسان دوستانه بنیانگذار بشر دوست و آزادی خواه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان بر آمدند اما هیچیک از تهدیدها و تحدیدهای آنها نتوانست مانع از فعالیتهای مستمر این مرد صادق و نجیب کردستان در دفاع از حقوق بشر و در دفاع از حقوق ملت ستمدیده کرد، شود. مطمئنا زندانی کردن این انسان شریف، نیز نمی تواند خللی در اراده پولادین ایشان در دفاع از شرافت و انسانیت بوجود آورد . شورای عالی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان زندانی نمودن آقای کبودوند را به مثابه یک تصمیم سیاسی برای اعمال فشار بر این سازمان و مقدمه ای برای سرکوب مدافعان شجاع حقوق بشر در کردستان شدیدا محکوم می کند. این شورا خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط مدافع بزرگ حقوق بشر کردستان است و در این رابطه از تمامی نهادها، سازمانها و وجدانهای بیدار ایران و جهان درخواست میکند، آزادی آقای کبودوند رئیس بشر دوست سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان را در سطحی جهانی و بسیار گسترده خواستار شوند.

تهران: شورای عالی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان