تلاش ارتجاع براي ديگر سانسوري
خواستم براي اين اوضاع وبرخورد مرتجعين با تنها ذره اي شجاعت بيان در نشرمطلبي بنويسم ولي ديدم براي کسي که به ايران واوضاع آن آشنايي داشته باشد اين حماقت و نحوه برخورد با کاريکاتورها خاطرات تلخي را تجلي مي بخشدو ياداور شوم تا ديروز در بهت جهانيان به بهانه ليبراليسم گفتارمان را از دم تيغ سانسور مي گذراندند و يارانمان را بر دار جهل شان مي کشيدند.حالا ديگران را وقيحانه وا مي دارند تا بر انديشه ي بي چرا يشان مهر تائيد بزنند وخود را با دست وپاي خويش به مسلخ خود سانسوري بکشند . برشت در اوج خفقان نازيسم درذم سکوت بي هنگام همگان والبته خودکه به نظاره نشسته بودند تا گروه هاي گوناگون يکي پس از ديگري در قربانگاه خونين خدايگان جهل و زورفرو روند در پايان شعر مرثيه گونه اش گفته بود وقتي که به سراغ من آمدند ديگر کسي نمانده بود .و حالا ما بايد بنويسيم وقتي به سراغ شما آمدند ديگر کسي از ايرانيان آزاده نمانده بود تا فراياد دفاع از ازادي آنديشه را سر دهد.
در مزار آباد شهر بي طپش شرمگين ما بي شرف ها ماندهايم
در مزار آباد شهر بي طپش شرمگين ما بي شرف ها ماندهايم