ما چشم در برابر چشم نميخواهيم
ما چشم در برابر چشم نميخواهيم
نامه دايی لاله سحرخيزان خطاب به مردم!
مي گويند : شهلا جاهد دختر خواهرم را کشته است. مي گويند: شهلا جاهد دوست دختر ناصر محمد خانی بوده است ميگويند : شهلا جاهد از روی اجبار به قتل لاله اعتراف کرده است . به خواهرم تلقين شده است که دخترش را شهلا جاهد کشته است . او داغدار است. پسران لاله در مقابل جشمانش قرار دارند. از چنين شخصی و در چنين شرايطی دشوار به سختی ميتوان انتظار قضاوتی درست را داشت
اگر شهلا جاهد اين عمل شنيع را مرتکب شده باشد و يا به احتمال قزيب به يقين از روی عشق و علاقه شخصی به ناصر محمد خانی اين قتل را به گردن گرفته باشد در ماهيت قضيه تفاوتی ايجاد نميکند. در هر حال ما خانواده لاله نبايد خواهان قصاص شهلا جاهد باشيم. ما چشم در برابر چشم نميخواهيم. باجنايت نميتوان جنايت را ريشه کن کرد. اعدام شهلا جاهد نه مشکلی را برای ما خانواده لاله بر طرف ميکند و نه هيچ مصونيتی برای جامعه در برابر اينگونه اعمال به ارمغان ميآورد. تنها نتيجه اين رفتار رشد جنايت و آسان شدن کشتن انسانها است
شهلا جاهد دارد تاوان عشق به يک مرد را پس ميدهد. آيا اين همه زندان و شکنجه روحی که تا کنون متحمل شده است برای يک دوست داشتن لازم بود؟ آيا ما بايد شاهد اعدام او هم باشيم و يک انسان ديگر نابود شود. اين چه سيستم و فرهنگی است که با انسانها چنين ميکند؟ من به عنوان يک انسان از کشتن هر انسانی متنفرم. خبر کشتن هر انسانی چه با قتل ناخواسته و چه با اتکا به قوانين عهد عتيق تنم را ميلرزاند. مو بر بدنم سيخ ميشود و به اين قانون و فرهنگ تف ميندازم
هم من و هم خواهرم , يعنی مادر لاله , خواهان مرگ و اعدام هيچکس نيستيم. ما در قرون وسطی زندگی نميکنيم. مادر دنيايی متمدن و مدرن در قرن بیست يک زندگی مي کنيم. احکامی چون قصاص و اعدام مربوط به دوره جاهليت بشر ميباشد. بارها وبارها ثابت شده است اجرای اين قوانين نتايج عکس آنچه مجريانش ادعا ميکنند را داشته است. در ايران اينها برای ايجاد وحشت و ترس از حکومت البته خيلی هم موثر بوده است. برای من تصور لحظاتی که لاله عزيز ما به قتل رسيده يک شوک و يک زخم عميق است. ولی من آنسوی ماجرا را هم می بينم. هنوز اصلا معلوم نشده موضوع چه بوده و چه کسی قاتل است. و حتی اگر شهلا قاتل باشد من علاقمندم شرايطی که او را به اينجا کشانده نيز دقيقا موشکافی شود. او يک انسان و يک زن است که در ايران زندگی کرده و بطور قطع هزاران مشکل داشته است. شايد در يک فيلم بتوان زندگی کبرا رحمانپورها شهلا جاهدها و نازنين فاتحی ها را نشان داد و در آن فيلم نفرت از فقر نابرابري زن ستيزی و سيستم را جايگزين نفرت از قربانيان و يا قتل قربانيان کرد. شهلا جاهد و کبری رحمانپور و امثالهم قربانيان اين جامعه بيرحم و نا برابرهستند. متاسفانه زنان تابع علت ها و ناهنجاری های جامعه ای هستند , که به صرف زن بودنشان مجرم شناخته ميشوند. من بعنوان دايی لاله سحرخيزان و عضوی از خانواده وی نه تنها خواهان اعدام و قصاص شهلا جاهد نيستم بلکه متقاضی آزادی فوری وی و از بين رفتن اين قوانين عصر جاهليت هستم
شاپور بارکی زاده ( دايی لاله سحرخيزان ) 26 شهريور
مي گويند : شهلا جاهد دختر خواهرم را کشته است. مي گويند: شهلا جاهد دوست دختر ناصر محمد خانی بوده است ميگويند : شهلا جاهد از روی اجبار به قتل لاله اعتراف کرده است . به خواهرم تلقين شده است که دخترش را شهلا جاهد کشته است . او داغدار است. پسران لاله در مقابل جشمانش قرار دارند. از چنين شخصی و در چنين شرايطی دشوار به سختی ميتوان انتظار قضاوتی درست را داشت
اگر شهلا جاهد اين عمل شنيع را مرتکب شده باشد و يا به احتمال قزيب به يقين از روی عشق و علاقه شخصی به ناصر محمد خانی اين قتل را به گردن گرفته باشد در ماهيت قضيه تفاوتی ايجاد نميکند. در هر حال ما خانواده لاله نبايد خواهان قصاص شهلا جاهد باشيم. ما چشم در برابر چشم نميخواهيم. باجنايت نميتوان جنايت را ريشه کن کرد. اعدام شهلا جاهد نه مشکلی را برای ما خانواده لاله بر طرف ميکند و نه هيچ مصونيتی برای جامعه در برابر اينگونه اعمال به ارمغان ميآورد. تنها نتيجه اين رفتار رشد جنايت و آسان شدن کشتن انسانها است
شهلا جاهد دارد تاوان عشق به يک مرد را پس ميدهد. آيا اين همه زندان و شکنجه روحی که تا کنون متحمل شده است برای يک دوست داشتن لازم بود؟ آيا ما بايد شاهد اعدام او هم باشيم و يک انسان ديگر نابود شود. اين چه سيستم و فرهنگی است که با انسانها چنين ميکند؟ من به عنوان يک انسان از کشتن هر انسانی متنفرم. خبر کشتن هر انسانی چه با قتل ناخواسته و چه با اتکا به قوانين عهد عتيق تنم را ميلرزاند. مو بر بدنم سيخ ميشود و به اين قانون و فرهنگ تف ميندازم
هم من و هم خواهرم , يعنی مادر لاله , خواهان مرگ و اعدام هيچکس نيستيم. ما در قرون وسطی زندگی نميکنيم. مادر دنيايی متمدن و مدرن در قرن بیست يک زندگی مي کنيم. احکامی چون قصاص و اعدام مربوط به دوره جاهليت بشر ميباشد. بارها وبارها ثابت شده است اجرای اين قوانين نتايج عکس آنچه مجريانش ادعا ميکنند را داشته است. در ايران اينها برای ايجاد وحشت و ترس از حکومت البته خيلی هم موثر بوده است. برای من تصور لحظاتی که لاله عزيز ما به قتل رسيده يک شوک و يک زخم عميق است. ولی من آنسوی ماجرا را هم می بينم. هنوز اصلا معلوم نشده موضوع چه بوده و چه کسی قاتل است. و حتی اگر شهلا قاتل باشد من علاقمندم شرايطی که او را به اينجا کشانده نيز دقيقا موشکافی شود. او يک انسان و يک زن است که در ايران زندگی کرده و بطور قطع هزاران مشکل داشته است. شايد در يک فيلم بتوان زندگی کبرا رحمانپورها شهلا جاهدها و نازنين فاتحی ها را نشان داد و در آن فيلم نفرت از فقر نابرابري زن ستيزی و سيستم را جايگزين نفرت از قربانيان و يا قتل قربانيان کرد. شهلا جاهد و کبری رحمانپور و امثالهم قربانيان اين جامعه بيرحم و نا برابرهستند. متاسفانه زنان تابع علت ها و ناهنجاری های جامعه ای هستند , که به صرف زن بودنشان مجرم شناخته ميشوند. من بعنوان دايی لاله سحرخيزان و عضوی از خانواده وی نه تنها خواهان اعدام و قصاص شهلا جاهد نيستم بلکه متقاضی آزادی فوری وی و از بين رفتن اين قوانين عصر جاهليت هستم
شاپور بارکی زاده ( دايی لاله سحرخيزان ) 26 شهريور