جزم گرای ودین گرای عوام فریبانه
سر نبر بالا که خون می بارد از چشم غزل
هر روز بر ججم غبار آینه فراموشیمان افزوده می شود. دیروز بزرگانی چون فرهانی و امیر کبیر را از یاد بردیم و حاصلش این شد
که در دگرگونی های عصر مشروطه به معظلاتی چون دخالت معممین در زندگی روز مره و سیاست آن گونه که باید نپردازیم و ساده بگذریم از آنچه پیشنیان در برخوردهای که با بست نشینی و تعمیم مدارس نوین و تشکیل مجلس ملی و عدالت خانه به آن پرداخته بوداند.زمانی دیگر دگرگونی های را که راد مردانی چون پریم خان وصوراسرافیل بامشروطه بنیان نهاده بوداند به هیچ گرفتیم و نتیجه آن شد که مشروعه طلبانی یا بهتر است بنویسم طالبانی، که از بنیان با برابری مخاف بوداند در برابر آزادگان ایستاداند و به نام اسلام کمر به قتل وزیر خارجه و سقوط دولت ملی بستند و بلوای مصیبتی آنچنان را آفریداند و در زمانی محسوس تر صدای برخورد آرای مصدق را با اندیشه متحجر کاشانی و حاصلش را تا به آن حد نادیده گرفتیم که فراید مظلوم نمای گرگان در پوستین شبان که پدیده های نوین دوران پهلوی ها به مذاقشان خوش نمی آمد فریبمان داد و تیشه به ریشه خود زدیم وچنان شد که برادر گونه فریبمان دادند و بر شانه های خود آنان را به مسند بیدادگاه ها بردیم و نشاندیم و حالا در شبی ممتد و بیست و اندی ساله زنگ صدای فروهر و اسکندری و پوینده و مختاری وشریف و محمدی و هزاران انسان دیگر را باز نادیده می گیریم که فریاد مخالفت با جزم گرای ودینگرای عوام فریبانه را داده و راهی را می روند که از مزدک و مانی تا ستار خان و فرخی و عشقی هزارا گمنام عاشقانه سپری کرده اند اما......تا