Thursday, August 31, 2006

فشار بر فعالین دانشجویی



فشار بر فعالین دانشجویی در این دانشگاه آغاز شد که آخرین مورد آن احضار گسترده دانشجویان به کمیته انضباطی دانشگاه بوده است. گفتنی است به دلیل تعطیلات تابستانه دانشگاه آمار دقیقی از کلیه دانشجویانی که به کمیته انضباطی احضار شده اند، در دست نیست. ولی گزارش ها حاکیست، در اقدامی بی سابقه دست کم 25 نفر از فعالین دانشجویی به صورت هم زمان به کمیته انضباطی احضار شده اند
احکام بعضی از احضارشدگان به صورت غیابی و بدون حضور و اطلاع ایشان و بی آن که دفاعیه ای از آن ها اخذ شود، صادر شده و به مرحله اجرا درآمده است . اسامی دانشجویانی که تاکنون احضاریه برای ایشان ارسال شده است به این شرح : علی عزیزی، آرمین سلماسی، بابک زمانیان، بیژن پوریوسفی، صدیقه بیگدلی، فرهاد نوری، نوید دلبری، احسان منصوری، عباس حکیم زاده، علی کارگر، علی صابری، علی کمیجانی، سهیل ضیائی، نسیبه حاجیلری، محسن سهرابی، نریمان مصطفوی، علیرضا قره گزلو، مهدی مشایخی، متین مشکین، مصطفی غفوری، توحید علی اشرفی، سمیه میرآشه و حامد ابراهیمیمی باشد

قتل عام خدایان


دیروز
گرد و غبار آینه ها
بلوغ آرزوها بود

امروز
انعکاس سیاه محرومیت
خدای را به نازکای خیال تکامل انسان
وپایان دوزیستی غورباغه ها
می کشاند
و
فردا
اگر دریا را بشکافند
برجمجمه فرعون
اختاپوسی هزاره دوم قتل عام خدایان را
با جرعه ای از آب شور
ورضایت خاطر
به درون می مکد
اما اگر دریا رابشکافند

Wednesday, August 30, 2006

ليستي تهيه شده كه در آن تعداد سه هزار و 470 نفر درج شده است



شيرين عبادي برنده جايزه صلح نوبل در سال 2003 ميلادي از دريافت يك نامه تهديدآميز خبر داد و اعلام كرد كه در اولين فرصت نسبت به پيگيري اين نامه اقدام خواهد كرد. شيرين عبادي با اعلام اين مطلب، گفت: امروز نامه‌‏اي توسط پست به دفتر بنده آمد كه در آن از يك آدرس جعلي، شخصي كه خود را يك خانم معرفي كرده است، مرا به قتل تهديد و اعلام كرد كه ليستي تهيه شده كه در آن تعداد سه هزار و 470 نفر در آن درج شده است و نام بنده نيز در آن ليست قرار داد و من به زودي به سزاي اعمالم خواهم رسيد.وي افزود: مشابه اين نامه نيز پيش از اين براي من ارسال شده بود، اين مساله نشان از اين دارد كه عده‌‏اي قصد دارند با ايجاد ارعاب، مانع از فعاليت‌‏هاي مدافعين حقوق بشر در ايران شوند، به همين علت بنده به كليه افرادي كه احتمالاً چنين نامه‌‏اي را دريافت مي‌‏كنند، اعلام مي‌‏كنم كه نبايستي مرعوب اين‌‏گونه اقدامات شوند و فعاليت‌‏هاي خود را كاهش دهند زيرا هدف از ارسال چنين نامه‌‏هايي ارعاب فعالين حقوق بشر است.عبادي تصريح كرد: بنده در اولين فرصت و بعد از مراجعه از كنفرانس صلح كه در هيروشيماي ژاپن برگزار مي‌‏شود، مبادرت به پيگيري قضايي نامه مزبور خواهم كرد. رييس كانون مدافعان حقوق بشر ادامه داد: گرچه مي‌‏دانم پيگيري قضايي اين نامه نتيجه‌‏اي در بر نخواهد داشت اما به عنوان يك حقوقدان وظيفه خود مي‌‏دانم كه با اعلام مراتب به مراجع قضايي و انتظامي تكليف آنها را در خصوص حفظ امنيت شهروندان يادآور شوم

Tuesday, August 29, 2006

جمهوری فقاهتی امروز سه‌شنبه به شوراى امنيت سازمان ملل متحد پاسخ مى‌گويد


جمهوری فقاهتی امروز سه‌شنبه به درخواست شوراى امنيت سازمان ملل متحد مبنى بر توقف غنى‌سازى اورانيوم پاسخ مى‌گويد. محمود احمدى‌نژاد قرار است كه امروز طى يك كنفرانس مطبوعاتى در تهران، موضع ايران را در اين باره روشن سازد. شوراى امنيت تا پايان ماه اوت به ايران مهلت داد تا غنى كردن اورانيوم را متوقف سازد. در صورت سرپيچى جمهوری فقاهتی, تحريم‌هاى بين‌المللى ايران را تهديد مى‌كند

Sunday, August 27, 2006

جدل دامنه دار جمهوری اسلامی به مرحله نهایی رسیده است


جدل دامنه دار جمهوری اسلامی به مرحله نهایی رسیده است. با سخن رهبر مذهبی نظام علی خامنه ای دال به دست نکشیدن از موقعیت های کسب شده اکنون واضح گردیده است که سران نظام حتی به بهای نابود شدن ایران خواهان یکی از گزینه های " تبدیل شدن به کره شمالی دیگری و قرار دادن غرب و دنیا در برابر موجودیت هسته ای یا معامله در آخرین لحظه و کسب بهترین منافع" است که در هر دو هدف به دست آوردن حاشیه امنیت است.زیراآنچه جمهوری اسلامی را از بدو تأسیس غذاب داده این بوده است که ماهیت غیر متجانس وناخوشایند آن برای هرآنچه که بتوان نام تمدن جدید و آزادی خواه نهاد غیر قابل پذیرش است به نحوی که تعداد مسافرت روسای کشورهای مطرح جهان به تهران در ظرف این بیست و اندی سال حکمرانی اسلامی به تعداد انگشت های دست است .این امر به خوبی خود آشکار می کند که این نظام تا چه اندازه با تمامی معیارهای خرد پذیر مغایرت داد و روز به روز بر فاصله آن افزوده می شود. از این رو می توان نوشت که" توان جمهوری اسلامی در به تاخیر انداختن برخورد نهایی با خود به یمن ارزش نفت هر چه که باشد قادر نیست برای ان یاری استراتژیک بسازد" و کشورهای مانند روسیه و چین که در پس پرده به یاری پنهان کره شمالی پرداختند در هیچ نحو خواهان گره زدن سرنوشت خود به حکومتی رو به زوال نیستند که از جانب مردم و اتباع خود نیز طرد شده است ونتیجه این معادله یک مجهوله ولایت فقیهی، از پیش تائین شده و رغم خورده و زمان نابودی نظام دینی حال چه توسط خواست جهانی و عزم ملت یاتنها اراده ملی به زودی فرا خواهد رسید است. شاید به همین دلیل ساده باشد که قدرت مدارن تهران هم زمان با شدت بخشیدن به چپاول هستی ایران به مثل به سیم آخر هم زده اند و برای حفظ سفره وخوان یغمایی که احمدی نژاد به خوبی افراد گرد آن که خود به آنها پیوسته است را تشریح کرد تیشه به ریشه خود و بیگانه می زنند و ازتاکید بر انقلاب هسته ای وغیره گرفته تادست آنداختن دامن بلند و خون آلود حسن نصر الله ابای ندارند غافل از این که زمان برای آنها به انتها رسیده است

Saturday, August 26, 2006

پدر اکبر محمدی : اکبر محمدی بر اثر شکنجه در گذشت



اینجانب محمد محمدی پدر زنده یاد اکبر محمدی ادعای مسئولین قضایی و مسئولین زندان ایران مبنی بر اینکه فرزندم اکبر محمدی بر اثر ایست قلبی در زندان در گذشته است را تکذیب میکنم و آن را کذب محض و یک دروغ می دانم اکبر من طبق استناد و شهادت هم بندیهایش در زندان درحال اعتصاب غذا همراه با شکنجه در گذشته است .اگرشما در رفتارتان صادق بودید چرا از تحویل جنازه خودداری کردید. چرا اجازه دفن در بهشت زهرا که خواسته پدرومادرش بودداده نشد وجنازه بدون اطلاع و اذن پدر و مادرش در امامزاده عبدا... (حومه آمل) غسل گردیده وعلی رغم وجود غسالخانه در محل دفن جنازه در جای دیگری( امامزاده عبدا...) غسل داده شده ,فرماندار آمل با هماهنگی و همکاری مسئولین امنیتی بدون کسب هیچ اجازه ویا حتی هماهنگی کوچکی با خانواده اش در جای دلخواهشان(زادگاهش روستای عطایون چنگمیان ) حفر قبرکرده وتنها هنگام دفن ،جنازه توسط خویشاوندانش رویت شده ، جنازه ای که ابتدا توسط پدرو مادرش دیده شده آثار کبودی زیر پاها وروی دست ها نمایان بود ، پدر و مادرش پیراهن یکدست سفیدرنگی که بروی جنازه کشیده شده بود را باز کرده و شرکت کنندگان مراسم مشاهده کردند که چه به بر سر اکبر و جنازه اش آورده اند و حضار اظهار داشته اند که اگر سازمانهای مدافع حقوق بشر یا کلیه ارگانهای آزادیخواه قصد تحقیق یاکسب اطلاع داشته باشند حاضرند شهادت دهند که بدن اکبر را چگونه مضروب و کبودی دیده اند وآثار ضرب وشتم برروی بدن اکبر مشاهده کرده اند . جنازه چنان تغییر کرده بود که مادرش با دیدن آن باورش نمی شد که جنازه اکبرش باشد واو تنها شباهتی به اکبر داشت این مشاهدات حکایت از شکنجه وضرب دیدگی و بستن دست و پا با زنجیر به تخت میکندو هرگز اعلام فوت با ایست قلبی را تایید نمی کند. کسی که 95کیلو وزن داشته چه شده که در مدت 8 روز،وزنش به 35کیلو تقلیل پیدا کرده است. اکبر، آزادیخواهی که جرمش ابراز عقیده بوده آیا سزاوار است اوآنگونه تحت فشار قرار گیرد که مجبور به اعتصاب غذا شود ووحشیانه ضرب و شتم شده و دکترش بجای دارو با نواختن سیلی به گوشش از او پذیرایی کند و سربازان نگهبان بهداری زندان به وی حمل ورشوند وی را زیر کتک بگیرند
اینجانب پدر اکبر محمدی به همراه مادرش تقاضای کالبد شکافی فرزندم را برای تعیین علت مرگ فرزندم از نهادهای حقوق بشری و جهانی دارم و تقاضای عاجزانه دارم که برای کشف حقیقت و روشن شدن واقعه این قتل عمد دست به کار شوند ونگذارند خون اکبر پایمال شده و حق و حقوقش تضییع شود
محمد محمدی پدر زنده یاد اکبر محمدی
دوم شهریور یکهزارو سیصدوهشتاد و پنج

Thursday, August 24, 2006

جمله سرنوشت‌ساز در اين پاسخ نيامده است


صدراعظم آلمان گفت: پاسخ ايران به بسته پيشنهادي هسته‌اي غرب فاقد«جمله سرنوشت‌ساز» درباره تعليق غني‌سازي اورانيوم است. خبرگزاري آسوشيتدپرس، آنگلا مركل امروز پنجشنبه در گفت‌وگو با تلويزيون ان24 آلمان تصريح كرد: «ما هنوز در حال بررسي آن هستيم،اما از آنچه كه مي‌شنوم،راضي نشده‌ام.» تهران روز سه‌شنبه پاسخ خود به پيشنهاد غرب درباره مسئله هسته‌ايش را ارائه كرد. مركل ادامه داد:‌ «آنچه ما انتظار داشتيم در اينجا نيامده ما انتظار داشتيم ايران عنوان كند "ما غني‌سازي خود را به حال تعليق درمي‌آوريم و به ميز مذاكره مي‌آييم" و آنگاه درباره فرصت‌ها و احتمال‌ها درباره ايران صحبت مي‌‌كنيم.» وي افزود: «متاسفانه اين مسئله مطرح نشده است؛ ما خواستار آن هستيم كه اين كار (تعليق) در روزهاي آينده انجام شود،اما جمله سرنوشت‌ساز در اين پاسخ نيامده است

Tuesday, August 22, 2006

طنز درناک



رفسخانی در خطبه های نماز جمعه هفته گذشته از فرماندهان و دلاورانی قدر دانی کرد که در لبنان خدماتی ارائه داده اند و افزود که به علت(شرایط و زمان) نامی از آنها نمی تواند ببرد. طنز درناک و توام مضحکی که در این سخن رانی بود تضادی آشکار با سیاست های تبلیعاتی حکومت داشت زیرا که جمهوری فقاهتی در بیست واندی سال از حکومتش دائما تکرار کرده است که پشتیبانیش از حزب الله تنها معنوی بوده وهست .واکنون یکی از سران آن از فرماندهانی غیر از حسن نصر الله یاد می کند که در پشت پرده به هدایت آن مشغول بوده و هستند.سخنان رفسنجانی هیچ کس را غافل گیر نکرد چون حمایت رژیم از گروه های خشونت طلبی مانند حزب الله از کسی و بلاخص ایرانیان داخل پوشیده نبوده است و آنه شاهد بوده اند شریان های نفت ملی فقیر چگونه به جای صرف شدن در داخل به ناگجا آبادها ختم می شوند. اما آنچه این کلام را در خور توجه می سازد ادغان به این امر است که بر خلاف شعار روزنامه های دولتی ورسانه های کنترل شده ایران نبرد این گروه ،جنگی یک سویه نبوده است که یک طرف فاقد توان نظامی و دارای روح شلحشوری و دیگری تنها متکی به تجهیزات باشد . بلکه کارزاری بود که در یک سو آن سپاه انقلاب اسلامی و در واقع ارتشی ائدولوژیک و هستی رژیم قرار داشت که تمام توان و تجربه خود را معطوف به طولانی تر کردن نبرد کرده بود و می کوشید با آفریدن جهنمی واقعی تابلو مخوفی از توان خود به نمایش بگذارد ودر طرف دیگر مخاصمه حکومتی قرار داشت که برای اثبات حق حیات خود و نشان دادن چهره وضعف های اختاپوس اسلام ناب محمدی وبریدن یکی بازوهای آن پای به میدان گذاشته بود.نبرد یک ماهه در هر صورت با ویرانی ها و تلفات زیاد برای غیر نظامیان هر دو سو به پایان رسید آنهم در هنگامه ای که اسرائیل از بال دست خواهان ادامه آن و جمهوری اسلامی و حزب الله درخواست پایان سریع آن بودند در تحلیل نهایی این فاجعه باید باور کرد که اسرائیل تا حدودی به اهداف خود دست یافت .زیرا با نشان دادن بی منطقی و روح ماجراجوی حزب الله ،مردم هراسان ار قدرت روز افزون آنها را در منطقه با خود همراه کرد و گواه این مطلب این است که در طول زمان در گیری ها دنیای عرب که سیاست مداران همانند مبارک از برانگیخته شدن احساسات آن از آسیب رسیدن به ستون فقرات شیعی و امت مسلمان جهان را می ترساندند به شماتت مرام و خشونتشان برخواست و با سکوت معنی داری آن به نظاره نابودیشان نشست و اسرائیلنیز از فرصت استفاده کرد و مقدار زیادی از توانایهای حزب الله رااز بین برد و به آنها همچون جیش المهدی در نبرد با امریکا درسی از دگرگونی اوضاع داد که بعید است که دیگر بار لبنانیت خویش را

ا در طبق اخلاص پیش کش تهران کنند. امااگر مقصود سران جمهوری اسلامی منحرف کردن نگاه های حساس پرونده هسته ای و نشان دادن توان باز دارندگی نظام اسلامی بود برآورده نگردید زیرا حزب الله که تمام توان نظامی سپاه، سوای مو شک های دور پرواز است تنها توانست با بهای سنگین ، فظای حیاتی اسرائیل مدت کوتاهی آشفته کند که پیش از این صدام هم برای یک ماهی موفق به آن شده بود ولی آنچنان که مشاهده شد تاثیری در نتیجه نهایی جنگ نداشت. اکنون سران جمهوری اسلامی به خوبی از تبدیل لحن آمریکا در یافته اند که دیگر واضح است که در صورت وقوع رویاروی میان امریکا و ایران،ازحزب اللهی که از عمق استراتژیک نیز بر خوردار نیست بی حمایت ایران که در آن برهه قطعا به سادگی میسر نخواهد بود جز به پرداختن به نبردی برای بقای کاری بر نخواهد آمد.از این روست که می توان گفت که در نهایت علی رغم ادعای دو طرف جنگ اخیر حزب الله و اسرائیل این جنگ نیز چون تمامی نبردهای تاریخ پیروزی نداشته باشد اما قطعا یک بازنده دارد و آن سران جمهوری لسلامی هستند که تک خال کارتهای خود قبل از شروع دور نهای بازی رو کرده اند

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

مدتی
از
قتل ددمنشانه اکبر محمدی می گذارد
.برای آنکه به فراموشی و نسیان دچار نشوم درد نامه والدینش را اکنون در بلاگ می گذارم
واز خودم می پرسم
راستی انسانیت در کشور ما کجاست و بی اختیار زمزمه می کنم

صحبت از پژمــــردن یـــک برگ نیست
وای جنـــــــگل را بیـــــــــابان می کـنند
هیچ حیوانی،به حـــــیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند


Sunday, August 20, 2006

نامه الهام به دادستان تهران و تهديد مخالفان




نامه الهام به دادستان تهران تهديد مخالفان و منتقدان دولت
است كريم ارغنده‌‏پور، روزنامه‌‏نگار گفت: ظاهر نامه سخنگوي دولت به دادستان تهران اعتراض به دروغ‌‏پردازان عليه دولت است اما اين نامه در باطن خود تهديدي است كه در سفيدي‌‏هاي ميان سطور نامه عليه منتقدان و مخالفان دولت به چشم مي‌‏خورد.
ارغنده‌‏پور با بيان اينكه نامه الهام به دادستان تهران ماهيت دولت را آشكار كرد، گفت: اين نامه ظاهر و باطني دارد كه از هر دو حيث نقطه سياهي در كارنامه دولت ثبت مي‌‏كند!.وي با بيان اينكه ظاهر نامه تلاش دارد معترض دروغ‌‏پردازان عليه دولت شود، گفت: دولت مقتدر نبايد با چند دروغ, آرامش و حوصله خود را از دست بدهد و از قوه قهريه استمداد بجويد، به ويژه كه دروغ نصيبي از حقيقت ندارد، محكوم به فناست و شايسته نيست كه دولت عنان خود را در برابر چند دروغ كه معلوم هم نيست از چه رسانه‌‏اي نشر يافته است، از دست بدهد.عضو منتخب هيات مديره انجمن صنفي مطبوعات ايران افزود: به طور قطع رسانه‌‏هاي ملي و بزرگ كشور كه قدرت فراگيري دارند و همه امكان خود را نيز در تبليغ يك‌‏سويه براي دولت متمركز كرده‌‏اند منظور نظر دولت نيستند بنابراين آنچه باقي مي‌‏ماند، به قدري جزيي است كه حتي روزنامه‌‏نگاران حرفه‌‏اي هم قادر به نام بردن آنها نيستند، پس اخبار آنها مستحق امعان نظري نيست!!!.وي ادامه داد: دولت حق دارد كه پيگير حقوق خود باشد اما اولين اقدام رجوع به قوه قضاييه نيست بلكه دولت امكانات عظيمي در اختيار دارد كه مي‌‏تواند از آنها در جهت مورد نظر خود بهره بجويد!!!!!!.ارغنده‌‏پور باطن نامه الهام را تهديدي ذكر كرد كه در سفيدي‌‏هاي ميان سطور آن عليه منتقدان و مخالفان دولت به چشم مي‌‏خورد و گفت: هنوز يك سال از عمر دولت نگذشته است كه دولتمردان تحمل خود را از دست داده و شعارهاي تبليغاتي خود را فراموش كرده‌‏اند، چنين روشي ممكن است به صورت جزيي صدايي را بخواباند اما به طور قطع در داوري جامعه بي‌‏تاثير است.اين عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت با اشاره به اظهارات رييس‌‏جمهور در نمايشگاه مطبوعات و گلايه وي از خودسانسوي رسانه‌‏ها و همچنين اظهارات وي به هنگام نامزدي انتخابات كه آزادي كنوني را دو درجه از 360 درجه آزادي دانسته بود، گفت: ادعا اين بود كه در دولت ايشان آزادي‌‏ها كامل مي‌‏شود. آزادي در هيچ جاي دنيا با موافقت و تاثير دولت‌‏ها سنجيده نمي‌‏شود بلكه معيار آزادي در جامعه ميزان تحمل صدا و انديشه مخالف و منتقد است.وي همچنين به صادر نشدن مجوز روزنامه براي حزبي كه پيش از اين اكثريت را در مجلس داشته و مخالفت با راه‌‏اندازي شبكه خصوصي تلويزيون ماهواره‌‏اي براي رقيب رييس‌‏جمهور فعلي اشاره كرد و گفت: اكنون نيز به بهانه برخورد با نشردهندگان اخبار غيرواقعي، براي رسانه‌‏هاي خودسانسوركننده باقيمانده فعلي خط و نشان كشيده مي‌‏شود.ارغنده‌‏پور تصريح كرد: افكار عمومي با مكانيسم‌‏هاي خود عملكرد دولت‌‏ها را نقد مي‌‏كند و به اين نشانه‌‏ها نيز كاملا حساس است، ضمن اينكه منتقدان دولت هم از اين نوع تهديدات بسيار شنيده‌‏اند و به آن خو دارند.وي افزود: صلاح دولت در آن است كه در انديشه اقناع افكار عمومي باشد و به جاي پاسخگويي، درصدد حذف پرسشگران برنيايد

Thursday, August 17, 2006

جمهوری فقاهتی محکوم به فناست


وقتی که وزیر خواجه ایران اعلام کرد که برای تعلیق غنی سازی هم حاظر به مزاکره هستند بی اختیار اندیشیدم که خواندن ذهن سران حکومت اسلامی از دریافتن اندیشه های یک مغز تکامل نیاقته و خواسته هایش آسان تر است. سران نظام بی آنکه به سبقه تاریخی اعمالشان نگاهی بیاندازند گاهی کلامی را به زبان می آورند که مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد.سخن از تعلیق غنی سازی آنهم در این زمان که مهلت شورای امنیت رو به اتمام است تنها به برای خریدن وقت بیشتر و جلوگیری از اخذ تصمیم اعضای آن معنی دارد و بس، تا اینکه رژیم به نقطع بی بازگشت برسد وتقابل با خود را یک گزینه ای کند وآن پذیرشش به عنوان قدرتی هسته ایست. اما از سوی نباید فراموش کرد که این موضع گیری تا حدودی نیز از ترس سران نظام منشع می گیرد که علی الرغم شعارها می دانند که برنده واقعی نبرد یک ماه گذشته اسرائیل و لبنان ،تل اویو بوده است و منیاتور جنگ احتمالی ایران آمریکا با نقش های که درآن جمهوری اسلامی به نانودی کشیده شده است به نمایش در آمده و حال همه می دانند که در صورت در گیری از سپاه مهدی و بدر وحزب الله در نهایت جز موشک پرانی های بی حاصل کاری بیشتر بر نخواهد آمد و سران نظام فاسد فقاهتی بهتر از دیگران این را در یافته اند و تغیر لحن جمهوری خواهان تصمیم گیر در کاخ سفید آنها را از آینده خود و فرزندانشان چون صدام و پسرانش به وحشت انداخته است .از این روست که سراسیمه در تلاشند که با خریدن وقت بیشتر خود را به نقطه بی باز گشت برای معامله بزرگ برسانند. اما در این معادله چند مجهولی آنچه را که فراموش کرده اند از دست دادن اعتبار جهانیشان بر اثر خلف وعده های پیاپی و عدم مشروعیتشان در داخل است که هیچ رغبتی ر ا در هیچ عقل سلیمی جهت پذیرششان بر نمی انگیزد.در خاتمه باید نوشت .حتی اگر جمهوری فقاهتی در لحظه نود بازی تن به تسلم مطلق بسپارد و یا با شرایط سخت معامله ای را صورت دهد که حاشیه امن و بقایش را تضمین کند و چه بر طبل عناد بکوبد ار آنجا که باید بر ملتی حکومت کند که از ان متنفر است محکوم به فناست

Wednesday, August 16, 2006

عنصر دست پرورده قم


عاقبت جنگ خونین لبنان پایان یافت و شب سیاه آمال وآرزوهای حسن نصر الله جز عفریت نابودی نزائیدوماجراجویی که او به فرمان کسانی که از دور دستی به اتش داشتند و دارند شروع کرد علاوه بر خسارات جبران ناپذیر و صدماتی که بر مردم لبنان وارد کرد هستی حزب الله را که از دهان ملت تکیده و نگون بخت ایران بیرون کشیده شدبود در آنی به فنا داد. دشوار بتوان باور کرد که این عنصر دست پرورده تهران یا بهتر است بنویسیم قم قادر باشد که دوباره در عرصه نظامی یا حتی سیاسی قد راست کند زیرا امکان تسلیح انها از سوی ایران وجود ندارد و با استقرار نیروهای آرتش لبنان فظای حیات حزب الله نیزبه محدوده دفاتر اداری آنها ختم خواهد شد .
حسن نصرالله و گروهش بی شک بازنده اند.اما بازنده واقعی پشتیبانان آنان ومخصوصا رژیم تهران است که کوه سیاست خشونت مدار آن موش کوری دیگر زآنید حال یکی از دوبال خفاش شکسته است و دیگر نصراللهی که چون یار عراقیش صدر فریاد دفاع از ایران را سر می داد دیگر نیست ورفیق آخوندش در شهرک صدر نیز بی شک ثمرات گره زدن سرنوشت خود به قم را به خوبی درک کرده است و جدایی از رجز خوانی بعید است که در هر صورت برای حفظ کیان ولایت فقیه بیشتر از زبان تندش را بجنباند.اکنون باید دید که با سترون شدن سیاست حکومت اسلامی درکامل ترین شکل دگر دیسیش ، جز تسلیم شدن به خواست بین المللی در دقیقه 90 بازی و نگرفتن کوچک ترین امتیازی که حاشیه امنی برایشان محسوب شود وبقای نظام فقاهتی خشن را تأمین کندچاره ای دیگر دارند!؟
اگر چه نظام اسلامی حاکم بر تهران ! بارها ثابت کرده است که برای ماندن تن به هر نوع معامله ای ذلت باری حتی بر خلاف مصالح کشور می دهد و قرار داد های نفتی منعقد شده و به زیان ایران و نفع روسیه و چین و ماچین گواه این ثیره آخوندیند. اما دنیای هراسان و وحشت زده از اسلام ناب انقلابیشان دیگر اعتمادی به آنها ندارد زیرا دیر زمانیست که از هر نوع ترفندی جهت آزار جهانیان و اثبات توانایهایش کریه شان دریغ نکرده اند و از سویی دیگر همگی واقفند که ملت نیز در اثر زجرهای وستم های بی شماری که از جانب سردمداران و کُشتی بانان ونه کشتیبانان سیاست جهت گم کرده فقاهتی برآنها وارد شده است متنفر به نظاره نشسته است و به این جهت است که سیاست بین المللی جز به کمتر ازتسلیم حکومت اسلامی که باید میان آن وملت فهیم ایران فرق قائل شد، رضایت نخواهدداد

دادگاه انقلاب

شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج یک شهروند سنندجی به نام سهراب جلالی را به اتهام همکاری با یکی از احزاب کرد اپوزسیون به دو سال حبس در تبعید محکوم کرد .سهراب جلالی فرزند محی الدین که حدود شش ماه پیش توسط نیروهای امنیتی درسننـدج دستگیر گردید ، به تحمل دو سال حبس در زندان کاشمر محکوم شده است

Monday, August 14, 2006

ژان پل سارتر


ژان پل سارتر،ودفاع از خشونت درلبنان

آن زمان که بیروت عروس شهرهای خاور میانه نامیده می شد و هنوز سایه رحمت خمینی وتدبیر محتشمی و دست حسن نصر الله به آن نیفتاده بود حادثه ای رخ داد که چون امروز تمامی بازیگران لبنان از جمله ایران آباد آنروز درگیرش بودند
در سال 1347 دولت ایران خواستار استرداد سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس سازمان امنیت کشور مغظوب شده و معذول گردیده شد که به جرم حمل اسلحه در باز داشت دولت لبنان قرار داشت در میانه مباحث و جدل دیپلماتیک حاصله از این تقاضا بود که ناگهان وبه نحوی حیرت انگیز ژان پل سارتر فیلسوف نامدار چپ فرانسوی و بنیان گذار مکتب اگزستانسیالیسم به دفاع جانانه از بختیار برخواست
ژان پل سارتر که محبوبیت فوق العاده اش را در پی خلافت با اشغال گری نازی ها و بعدها با جنگ ویتنام کسب کرده بود در آن هنگام بی مضایقه حیٍثیت سیاسی اش رادرپای کسی ریخت که مطبوعات ایران نام با مسمای ساواکی بی رحم را برایش برگزیده بودند
ژان پل سارتر مدعی بود که در دفاع از حقیقت قائل به چپ و راست نیست
اما بوداند کسانی که می پنداشتند که رفتار او ازهراس ژنرال دو گل زماندار وقت نشائت می گرفت که از باز گرداندن و اعدام دارنده نشان عالی فرانسه وحشت داشت
نفس عمل سارتر در کل قابل احترام می نمود چه در همان هنگام پاپ نیزدر پی درخواست شیعیان لبنان به دلیل امکان اعدام و عدم دسترسی متهم به دادرسی عادلانه خواهان مخالفت شارل حلو نخست وزیر لبنان با استرداد تیمور بختیار شده بود
اما مخالفت ژان پا سارتر از ان حیث متفاوت می نمود که او درهنگامی که در پشت دیوارهای آهنین اردوگاه چپ یا سیاه چاله های خاور دور انسان های بی نام بسیاری با غذاب و مرگ دست وپنجه نرم می کردند برای آزادی تیمور بختیار، هزینه و امتیازی متمایز را متقبل شده بود
آنچه بر سارتر گذشت نمونه های دیگرش را می توان در گفتارهای صرف شیرین عبادی بسیار دید که در زمانی که همیهنانمان در زیر فشار خرد کننده رژیمی سفاک قرار دارند که هستی و کلیتشان رادر معرض نابودی قرار داده است و هر آن احتمال می رود که کشور بحران زده از مدیریتی فقاهتی فاسد و مملو از حد ورجم وقتل وحریق در جنگی دیگر به نابودی مطلق کشیده شود به دفاع جانانه از به اصطلاح مردم فلسطین و لبنان و بی توجه به قربانیان اسرائیلی خشونت می پردازد و هرازچندگاهی خبر گذاری ها و بیانیه ها به نقل از ایشان نگاه ها را به گوشه ای دیگر بجز زندان های دهشتناک و مخوف ایران می دوزند و در غفلت خانم عبادی و ما که جهانی شدن را پیش یا بیش از ایرانی بودن فرا گرفته ایم منوچهر محمدی ها را به قتل گاه می کشانند و هر روز بر تعداد تعداد مبحوسین زندان های رسمی و غیر رسمی مییفزایند

اگر چه باید باور داشت نگاه و افق دید ما باید در فرا تر ازایران باشد اما تضادی در آن نیست که توأم به ایران هم بیندیشیم وجدا ازمخالفت های آئینی و تارخیمان با هر اندیشه ای از مرز های خرد عبورنکنیم.زیرا اگر چه قربانیان خشونت در هر نقطه دنیا سزاوار بذل توجه اند اما منوچهر های ایران مظلوم ترین ها و بی کس ترین ها هستند و دفاع از بی صدا ترین ها راباید همیشه در اولویت قرار دارد ونباید فراموش کرد که ملل دیگر در هر صورت حکومتی بر آنها حاکم است که یک هزارم ددمنشی حاکمان معمم با فلسفه اسلامی را ندارند و بدانیم که اگر ژان پل سارتر در دفاع بیش از حد از سپهبد تیمور بختیار را افراط را طی کرد در هر صورت قابل اغماض است زیرا همین بزرگ مرد ازفعالین جنبش مقاومت ملی فرانسه بود و تا اخراج فاشیسم از کشورش از پا ننشست وبخاطر بسپاریم . چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

دستگاه دیپلماسی منفعل




تشابهات دوران وسیاست دستگاه دیپلماسی منفعل کشورمان در برخورد با وقایعی که منتهی به اشغال ایران گردید با زمان و سیاست فقاهتی و پریشان کنونی،متاسفانه صورت بندی متفاوتی را نمایان می سازد که منتجی غیر از تکرار تاریخ در بر ندارد.هنگامی چنگ دوم جهانی در اروپا دوران اوج خود را سپری می کرد ودر حالی که استقرارسریع نیروهای شوروی آنهم درحجمی زیاد در سرحدات آذربایجان و قفقاز خبر از تحولی تازه و نگرش نــــورا به ایران می داد حکمرانان کشورمان کماکان به سیاست منفعل و مفروض و غیر قابل اجرای دفع الوقت می اندیشیدندکه نام بی مسمایی بی طرفی را بر آن نهاده بودند دکترینی که تنها تا زمانی که خطوط نبرد به مرزهای ایران نمی رسید می توانست کارآمد باشد ولی این سیاست بی هیچ تغیری تا لخظات سقوط تهران پی گرفته شد.چگونگی پدید آمدن این پندار سیاسی موهوم که حاصل برایند گفتمان ساکن سنتی –تجاری عصر مشروطه بابرداشت اندیشه مدرن-صنعتی دوران پهلویست کمتر نقد شده است. بی تردید حکومت ایرانی که دستگاه دیپلماسی دولت ها بعد از کودتای سوم اسفندبا آن مواجه شده بود گفتمان حاکم بر ان جنبه ملی گرایی داشت و دول اروپای ان عصر در بسیاری از عرصه ها تسلطی را که برحکومت قاجار را نداشتند با توجه به گفتمان ناسیونالیستی پهلوی از دست داده بودند. توجه حکومت نوین ایران در ان عصر به فرهنگ ملی عصر مشروطه اما فراسوی گفتمان سنتی بود. اگر چه خود به نحوی در دستان گروهی از ارستوکراتهای مدرن قرار داشت اما مرگ ایل سالاران و افراد سرشناسی نصرت دوله فیروز، ،سردار اسعد بختیاری،ارانی،جهانسوزی و مدرس ختم غعله مداران را رغم زده بود. از سوی دیگر نظام پهلوی با خانه نشینی و تبعید یاوران قدیم خود هچون فروغی،دبیر اعظام،تیمور تاش ،سپهبد احمد آقا امیر احمدی،سرتیپ تاج بخش، قدرت مطلقه ای را که مشروطه خواهان خانه نشین شده ای چون مصدق به قید قانون کشیده بودند دوباره آزاد کرد.علی الرغم این وقایع گفتمان و ساختار سیاسی پهلوی در کل بار مثنتی داشت و امکان به ثمر رسیدن طرح های بزرگ چون راآهن و آرتش ملی،دانشگاه و غیره را با بضاعت اندک فراهم کرد وبا بی توجه به به زیاده طلبی بیگانگان برای اولین بار بعد از ماجرای شوستر امریکای،ملی اندشیدن را سر لوحه عمال خود قرار داد و با بسط دادن صنعت نوین و تضعیف فرهنگ سنتی -بازاری، طبقه متوسط جامعه رو به رشدی را ایجاد کرد که نیازهای مدرنش سبب شد که علی الرغم ناخرسندی روس انگلیس،روابط خود را باایتالیا ،سوئد و آلمان والمری وبعد هبتلری صرف توجه به اقتصاد، تا به آن حد امکان گسترش دهد.ژرژ لنچافسکی وابسته فرهنگی سفارت لهستان می نویسد(آلمان در تجارت با ایران به پیروزی خیره کننده ای رسیده است . نه سال بعد از به پیروزی رسیدن هیتلربه نه برابر میزان قبل رسیده است)گفتمان ناسیونالیستی پهلوی که ظرفیت کم سیاسی باعث شد که توجه به نیازهای طبقه متوسطی که خود بانی ومشوق تنها در عرصه سیاست و فرهنگ ممکن گردد و همان گونه که گفته شد حذف تمامی اندیشه ها و صداهای رسا عتی در درون نظام را نر نتابد و در قحطالرجال و سکوت ،فظای مناسب یا نخست وزیری مهدی قلی هدایت و غوغای وفریب مردم و نخبگان توسط اندیشه های نازیستی* سیف آزاد را فراهم کند و در حالی که قرارداد*استالین-فن ریبن تروپ که در آن آلمان نازی دست روسیه را در سه* جمهوری بالتیک و ایران باز گذاشته بود و نشان می داد که روزهای خطیری در انتظار ایران است . همان گونه که گفته شد با آشکار شدن صورت بدی نهایی ،تحلیل گفتمان حاکم کاملا از تیر رس اندیشه های مخالف خارج شد ونیروهای یک دست شده سیاسی که غالبا ازنخبگان هم سو با گفتمان پهلوی و مشکوک به رابطه با بیگانگان بودند وام دار وارث اندیشه بکر نهفته در کودتای سوم اسفند شداند . از سوی خفقان حاصل از بستن مطبوعات آزاد و صداهای مستقل تا شهریور بیست جو سیر تکاملی خود را سپری کرده بود و تنها نشریاتی با عنواوین پر طمطراق چون ایران آزاد سیف اسلامی های که به اقتضای زمان سیف آزاد می شد اند اجازه انتشار داشتند ودر خلاءآرای واقعی صاحبنظران، همان آنها با استفاده کردن از ضعف تاریخی ایرانیان که وحشت مفرط ازتاثیرات سیاست دول بزرگ بود , شروع به تهیج مردم عاصی شده از ظلم مزمن کردند وبا استفاده ابزاری از آمال و حساسیت های آنان نسبت به بهره برداری های خارجیان پای نیروی نو رسیده ای چون آلمان و ایتالیا را به ایران باز گردد

Sunday, August 13, 2006

پروژه‌ انقلاب فرهنگي دوم


پروژه‌ انقلاب فرهنگي دوم
طراحان پروژه‌ انقلاب فرهنگي دوم! برنامه جديدي براي انجمن‌هاي اسلامي دارند
دبير انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت معلم با بيان اينكه در شرايط فعلي دليلي
براي تغيير اساسنامه انجمن‌ها وجود ندارد، گفت: «ما با اساسنامه فعلي مخالفتي نداريم و بر اساس آن فعاليت و هويت خود را حفظ مي‌كنيم؛ در عين حال از دانشجويان با تفكرات مختلف حمايت مي‌كنيم.» مؤيد صادقيان در گفت‌وگو با خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ابراز عقيده كرد: «با روي كار آمدن دولت احمدي‌نژاد، طراحان پروژه‌ انقلاب فرهنگي دوم برنامه جديدي براي انجمن‌هاي اسلامي ايجاد كردند؛ از جمله آنها زمينه‌سازي براي حذف جريانات دانشجويي منتقد، انجمن‌هاي سياسي و پايان دادن به حضور تشكل‌هاي معترض در دانشگاه است. آنها بروز واكنش‌هاي اعتراضي را درون نهاد‌هاي منتقد دانشجويي از جمله انجمن‌هاي اسلامي و شوراي صنفي مي‌دانند كه كنترل و استحاله آنها مي‌تواند آرامش مورد نظر آنها را تامين كند

فراموش نمی کنيم


کارزار زنان: فراموش نمی کنيم عفو هم نمی کنيم
به مناسبت هجدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی درتابستان 67فراموش نمی کنیم عفو هم نمی کنیم
در پوشش سالهای جنگ گروه گروه عزیزان مارا, شکوفه های نشکفته مارا پرپر کردند.پر پر کردنی که داغ آن خانه های ما را بی سو کرد. هزاران جوان را بطور گروهی به جوخه های تیرباران و اعدام سپردند. به دختران نو بالغ قبل از اعدام تجاوز کردند، تنها به جرم آزادیخواهی.مرتجعین زن ستیز جمهوری اسلامی جز حبس, شکنجه و مرگ پاسخی به معترضان خود نداده اند, حتی به کسانی که تا چندی پیش هم پیاله بودند. حال همپالکی های شان, آن مجریان جوخه های اعدام, ندای بخشش و اتحاد و آزادی سر داده و راهی ممالک غرب میشوند تا برای کالای خود مشتری و حامی پیدا کنند. غافل از آنکه پونز هایی که ایشان برای محکم کردن حجاب زنان بر سرشان استفاده میکردند, با این روکش ها مخفی نمیماند.تاریخ دستگیری و کشتار زنان و مردان آزادیخواه و انقلابی نه از تابستان 67 شروع شد و نه در تابستان 67 پایان یافت. سران جمهوری اسلامی از بدو به قدرت رسیدن تنها راه ثبات حاکمیت ننگین خود را در کشتار زنان و مردان کمونیست، انقلابی و آزادیخواه دیدند. با کشتار و سرکوب مردم کرد در بهار 58 و قتل رهبران خلق ترکمن آغاز کردند. با دستگیری و قتل هزاران هزار دانشجو و استاد در سال 59 آغاز کردند. با قتل سعید سلطانپور و سعادتی و تقی شهرام آغاز کردند. با دستگیری و اعدام گروه گروه جوانان و نوجوانان در سال های 60 ادامه دادند. با قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 و قتل های زنجیره ای نویسندگان و روشنفکران تداوم یافت و امروز نیز در سوگ اکبر محمدی دانشجوی زندانی هستیم که بدست جلادان اوین به قتل رسید.فرصت طلبان دوم خردادی که امروز رخت ناراضی رژیم به تن کرده اند، سعی کردند قتل مخالفین را به قتل های زنجیره ای تقلیل دهند، اما نتوانستند. بازماندگان هزاران هزار زندانی سیاسی قتل عام شده با پیگیری و خستگی ناپذیری خود سند این جنایت را تا به امروز زنده نگهداشته اند، حال می خواهند جنایات رژیم را به قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 تقلیل دهند. این خط قرمز همکاران سابق این رژیم است که امروز جایزه های "دمکراسی خواهی و حقوق بشر" یکی پس از دیگری می گیرند. آنان نمی توانند از سرکوب و شکنجه و قتل نیروهای آزادیخواه از سال 58 تا 67 حرفی بزنند چرا که خود از مهره های اصلی سرکوب مردم در این دوره بوده اند. وقیحانه تر اینکه این جنایتکاران دیروزی و "دمکرات" های امروزی سخاوتمند شده و شعار "ببخش و فراموش کن" را پرچم "دمکراسی" خواهی خود کرده اند.بخشیدن جنایتکاران، بخشیدن عاملان و عامران بیش از دو دهه جنایت علیه زنان و مردان ایران یعنی تائید کلیه قوانین، ارزشها و تفکری که طبق آنها حکم به این جنایات داده شد. یعنی تائید کلیه قوانین و افکار قرون وسطایی مذهبی حاکم بر جامعه، یعنی تائید این حکم اسلامی که باید قبل از اعدام دختران باکره به آنان تجاوز کرد، یعنی تائید قتل دگراندیشان و مخالفین رژیم اسلامی تحت عنوان کافر و مشرک و مرتد، یعنی تائید حاکمیت مدهب بر شئونات زندگی مردم، یعنی تائید آپارتاید جنسی و دهها قانون و حکم عقب مانده و متحجر اسلامی، یعنی بخشیدن کل نظام زن ستیز و جنایتکار جمهوری اسلامی!رهآورد رژیم جمهوری اسلامی برای مردم ایران جز نابودی, فقر, فساد , بد بختی و مرگ نبوده, که با تاراج دادن منابع و صنایع کشور بسود سرمایه داران, شتاب آنرا چندین برابر میکند. مبارزات زنان، کارگران ، دانشجویان و جوانان نشان می دهد که مردم با نظام جمهوری اسلامی نه سر سازش دارند و نه عاملان و عامران این جنایات را می بخشند. خواست "فراموش نمی کنیم، عفو هم نمی کنیم" از دل مردمی بیرون آمده است که در پی ساختن جامعه ای آزاد و دمکراتیک هستند جامعه ای که ذره ای با نظام کنونی سر سازش ندارد
کارزار مبارزه برای لغو کلیه قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی علیه زنان

Saturday, August 12, 2006





جبهه سوّم
متن سخنرانی در جمع هنرمندان پیشرو هالیوود
اکبر گنجی
خاورمیانه زادگاه بزرگترین ادیان غربی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام بوده است. در طول قرنها مهمترین صدایی که در این منطقه از میانه دریا، از فراز کوه یا از دل صحرا به گوش می رسید صدای رسای پیامبرانی بود که پیام خدایی متشخص را برای بشریت باز می گفت. مهمترین شعله ای که در این منطقه زبانه می کشید، شعله مقدسی بود که روشنایی می بخشید اما نمی سوزاند. صدای پیامبران خاورمیانه و آن شعله ای که نخست بر موسی آشکار شد، بخش مهمی از تاریخ اخلاق و معنویت بشر بوده است. اما امروز صدایی که از خاورمیانه به گوش می رسد، صدای آسمانی پیامبران نیست، صدای انفجار بمب و فریاد انسانهای بیگناه است، و شعله هایی که در آن زبانه می کشد، دیگر روشنایی نمی بخشد اما سخت می سوزاند . (۱) خاورمیانه امروز قربانی دولتهای منطقه ای خودکامه، بنیادگرایان دینی، و دخالتهای ناسنجیده دولتهای خارجی است. و در این میانه گویی صدای بنیادگرایان خشونت گرا در منطقه و هواداران نظامی گری در بیرون منطقه هر صدای دیگری را تحت الشعاع قرار داده است. اما حقیقت این است که نه در منطقه خاورمیانه بنیادگرایی زبان غالب مردم است و نه در بیرون از منطقه نظامی گری بهترین راه حل بحرانهای آن منطقه تلقی می شود. در هیاهوی بنیادگرایان و هواداران نظامی گری خط سوّمی هم وجود دارد که مخالف بنیادگرایی و نظامی گری، هر دو، است. رسالت من این است که این صدای سوّم را به گوش جهانیان برسانم. این صدای سوّم صدای صلح، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، و عشق به انسانیت است. این صدا از یک سو با بنیادگرایی یهودی، مسیحی، و اسلامی مخالف است، و از سوی دیگر، سیاستهای خارجی دولت آمریکا و همپیمانان آن را در منطقه خاورمیانه غیرواقع بینانه و غیرراه گشا می بیند. هم بنیادگرایان اسلامی مانند طالبان، القاعده، حزب الله، و جمهوری اسلامی، و هم بنیادگرایان یهودی در اسرائیل و هم بنیادگرایان مسیحی در سیاست خارجی دولت آمریکا طالب جنگ هستند و کلید مشکلات منطقه را در اعمال زور و خشونت می جویند. اما حقیقت این است که خشونت هرگز به حلّ مشکلی نمی انجامد. خشونت به خشونت بیشتر دامن می زند، و نفرت نهایتاً نفرت بیشتر می آفریند . پیام ما صلح طلبی است، و قلب صلح طلبی ما دموکراسی خواهی است. به اعتقاد من بحران خاورمیانه دو ریشه اصلی دارد: یکی مسأله فلسطین و اسرائیل است، و دیگری فقدان دموکراسی در آن منطقه . تا آنجا که به مسأله فلسطین و اسرائیل مربوط است، همه طرفین باید حق داشتن کشور و دولت مستقل را هم برای مردم اسرائیل و هم برای مردم فلسطین، هر دو، به رسمیت بشناسند. یهودیان حق دارند که کشور مستقل خود را داشته باشند. شعار نابودی اسرائیل شعاری نابخردانه و اخلاقاً نامقبول است. مردم فلسطین هم به همان اندازه حق حیات و حق بهره مندی از کشور و دولتی مستقل را دارند. امروزه تلقی عمومی در خاورمیانه این است که کشورهای غربی حق مردم فلسطین را در داشتن دولتی مستقل و زندگی ای توأم با حرمت و کرامت به رسمیت نمی شناسند. به گمان ایشان دولتهای غربی نه فقط برای رفع بی عدالتی نسبت به مردم فلسطین اقدام مثبتی نمی کنند، بلکه به شیوه های مختلف در تضییع حقوق انسانی آنها شریک اند. به اعتقاد آنها، خصوصاً سیاست خارجی دولت آمریکا در حمایت یکجانبه از اسرائیل شکل گرفته است. امروز هم که دولت اسرائیل به عنوان مقابله با گروه حزب الله کشور لبنان و مردم بیگناه آن را آماج حملات ویرانگر و بیرحمانه قرار می دهد، حمایت یکجانبه و بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل بیشتر به تقویت و رشد بنیادگرایان می انجامد. این احساس عمیق بی عدالتی از جمله مهمترین عواملی است که به رشد بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه کمک کرده است. و مادام که این زخم در آن منطقه تازه و دردناک باشد، زمینه های رشد بنیادگرایی در منطقه باقی خواهد ماند. متأسفانه امروزه هر انتخابات آزادی که در کشورهای اسلامی برگزار شود، بنیادگرایان اسلامی پیروز آن انتخابات خواهند بود. (البته در این میان ایران یک استثناء است. اگر امروز در ایران انتخاباتی آزاد برگزار شود این نیروهای لیبرال، دموکرات، و صلح طلب هستند که به پیروزی خواهند رسید.) بنابراین، یکی از مهمترین راههای مقابله با بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه حلّ عادلانه مسأله فلسطین است. و برای این کار باید گفت و گو جایگزین اسلحه شود . فقدان دولتهای دموکراتیک در منطقه نیز از جمله مهمترین عوامل نابسامانی و بی ثباتی در منطقه خاورمیانه است. تجربه بشری به ما آموخته است که دموکراسی بهترین شیوه مدیریت یک جامعه، و مهمترین پیش شرط توسعه است. برای حلّ مشکلات یک جامعه در گام نخست تمام افراد جامعه باید بتوانند آزادانه درباره آن مشکلات بحث و اظهار نظر کنند، و در گام دوّم باید بتوانند آزادانه برای حلّ آن مشکلات راههایی پیشنهاد کنند. آزادی بیان و آزادی نقد در عرصه عمومی از مهمترین پیش شرطهای فهم و حلّ مشکلات یک جامعه است، و این آزادیها فقط در سایه دموکراسی تأمین می شود. دموکراسی عرصه ای آزاد و امن فراهم می کند تا مردم بتوانند درباره مسائل مربوط به زندگی جمعی خود به طور جمعی بیندیشند، و به طور جمعی تصمیم گیری کنند. به گمان من امروزه دموکراسی بیش از هر چیز یک ضرورت است: امروزه دیگر نمی توان یک جامعه را به نحو غیردموکراتیک به طور موفق اداره کرد . اما دولتهای غیردموکراتیک از حیث دیگری هم ناکارآمدند. در این نوع حکومتها، حاکمان به سرعت فاسد می شوند. خصوصاً در منطقه خاورمیانه ثروتهای بادآورده ناشی از درآمدهای نفتی بسرعت حاکمان را از مردم بی نیاز و مستقل می کند، و به آنها اجازه می دهد که مستقل از خواست و نیازهای واقعی مردم کشورشان، برای تحکیم منافع و قدرت خود به بلندپروازیهای جاه طلبانه خویش میدان دهند . وجود دولتهای غیردموکراتیک در منطقه معلول دو عامل بوده است: یکی فقر و توسعه نایافتگی کشورهای منطقه؛ و دیگری، حمایت مستمر دولتهای غربی از حکومتهای خودکامه و غیردموکراتیک در منطقه. مایه خوشنودی است که سرانجام پرزیدنت بوش و آقای تونی بلر از سر تأسف اذعان کردند که در طول قرن گذشته دولتهای غربی از حامیان اصلی رژیمهای استبدادی در منطقه خاورمیانه بوده اند، و بسیاری از آن دولتها با حمایت دولتهای غربی به قدرت رسیدند. تأکید ایشان مبنی بر آنکه منطقه خاورمیانه نیازمند دموکراسی است نیز تأکیدی درست و برحق است. آن اعتراف و این تأکید را می توان نشانه ای از حسن نیت دولتهای غربی دانست. اما امیدوارم دولتهای غربی برای جبران خطاهای گذشته خود خطاهای تازه ای مرتکب نشوند. تحکیم و حمایت از دولتهای خودکامه و غیردموکراتیک کار خطایی بود، اما برقراری دموکراسی با نیروی نظامی نیز به همان اندازه خطا و زیانبار است . (۲) بنابراین، تا اینجا ادعای من این است که راه صلح از دموکراسی می گذرد. اما برای تحقق بخشیدن به دموکراسی نمی توان به نیروهای نظامی متوسل شد. دموکراسی کالایی صادراتی نیست. یعنی نمی توان آن را از بیرون یک جامعه بر آن تحمیل کرد. البته حمایت معنوی دولتها و مردم مغرب زمین از جنبش دموکراسی خواهی در منطقه خاورمیانه بدون شک اقدامی بسیار موثر و بجا خواهد بود. و ما به حمایت معنوی تمامی هواداران آزادی و دموکراسی در سراسر دنیا نیازمند هستیم و هر دستی را که به دوستی به سوی ما دراز شود به گرمی می فشاریم. اما تأسیس و برقراری دموکراسی وظیفه خود ماست نه دیگران . البته با حمله نظامی می توان یک انتخابات آزاد و منصفانه برقرار کرد. اما اگر پیش شرطهای دموکراسی در یک جامعه حاضر و موجود نباشد، انتخابات آزاد به پیروزی مخالفان انتخابات آزاد می انجامد. برای مثال، همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی، انتخابات آزاد و منصفانه به پیروزی بنیادگرایانی می انجامد که از اساس با دموکراسی، آزادی، و حقوق بشر مخالفند. اما پیش شرطهای دموکراسی را نمی توان با قدرت نظامی فراهم آورد . مایلم مختصری در این باره توضیح دهم . (۱) یکی از پیش شرطهای دموکراسی، "شهرنشینی" است. مردم طبقات متوسط شهری مهمترین حاملان و مدافعان دموکراسی هستند. در جامعه ای که ساختار بدوی و قبیلگی دارد، نمی توان امیدی به تحقق دموکراسی داشت. با نیروی نظامی نمی توان مردم را شهرنشین کرد، یا طبقه متوسط شهری به وجود آورد . (۲) پیش شرط دیگر دموکراسی، "اقتصاد بازار" است. البته اقتصاد بازار لزوماً به دموکراسی نمی انجامد، اما هر کجا که دموکراسی وجود داشته باشد، حتماً پیشتر اقتصاد بازار هم وجود داشته است. با حمله نظامی نمی توان اقتصاد بازار ایجاد کرد . (٣) پیش شرط دیگر دموکراسی این است که درآمد سرانه کشور از حدّ معینی پایین تر نباشد. امروزه در منطقه خاورمیانه درآمد سرانه پایین تر از آن حدّ است. با حمله نظامی نمی توان درآمد سرانه ایجاد کرد . (۴) روح دموکراسی به رسمیت شناختن تفاوتها، و رواداری نسبت به کسانی است که با من متفاوت اند. اگر در جامعه ای فرهنگ تحمل و رواداری وجود نداشته باشد، آن را نمی توان با حمله نظامی ایجاد کرد. برعکس، حمله نظامی افراد جامعه را پرخاشگر و کم تحمل نسبت به دیگران می کند، و از تفاوتها دست مایه ای برای اختلاف، خشونت و کینه کشی می سازد . (۵) دموکراسی بر تفکیک میان حوزه عمومی و خصوصی استوار است. این تفکیک را هم نمی توان با حمله نظامی ایجاد کرد . (۶) دموکراسی، یعنی تفکیک دولت از جامعه مدنی. در منطقه خاورمیانه جامعه مدنی وجود ندارد، یا بسیار ضعیف و شکننده است. دولتهای منطقه دولتهای نفتی هستند. این دولتها متکی به مالیاتهایی که از مردم گرفته می شود، نیستند، و بنابراین، خود را پاسخگوی به مردم نمی دانند. در این نوع جوامع مردم مواجب بگیر و وابسته به دولت اند، نه برعکس. اگر ثروتهای بادآورده نفتی نبود، بخشهای خصوصی در عرصه اقتصاد مجال رشد می یافت، و بخش خصوصی می توانست جامعه ای مدنی و مستقل از دولت را شکل دهد. با حمله نظامی نمی توان جامعه مدنی ایجاد کرد . (۷) لازمه دموکراسی تفکیک نهاد دین از نهاد دولت است. در منطقه خاورمیانه دین حضوری بسیار جدّی در عرصه عمومی دارد. نظریه پردازان سکولاریزم، همچون پیتر برگر، مدعی بودند که عمر دین به پایان رسیده است، و جهان کاملاً سکولار شده است. اما رفته رفته آشکار شد که این تحلیل درست نبوده است. دین رفته رفته حمله خود را آغاز کرد. و بنیادگرایی دینی اعم از یهودی، مسیحی، و اسلامی، در قالب واکنشی خشونت آمیز نسبت به مدرنیته، بسرعت در سراسر دنیا گسترش یافت. در پارلمان اسرائیل بنیادگرایان یهودی حضور قوی و فعال دارند، دولت پرزیدنت بوش هم به طور گسترده از احساسات دینی مردم آمریکا برای مقاصد سیاسی خود بهره می جوید، و حتی از شروع دوباره جنگهای صلیبی سخن می گوید. بنیادگرایان اسلامی هم برندگان غالب انتخابات آزاد در منطقه خاورمیانه هستند. برای برقراری دموکراسی در منطقه خاورمیانه باید نهاد دین از نهاد دولت تفکیک شود، بنیادگرایان طرد و منزوی شوند. و در مقابل آموزه های بنیادگرایانه از "دین در حیطه صلح" دفاع شود. هیچ یک از این کارها را با حمله نظامی نمی توان انجام داد . (٨) و سرانجام آنکه فرهنگ دموکراتیک بر نظام سیاسی دموکراتیک مقدم است. به تعبیر دقیقتر، نخبگان یک جامعه باید به این نتیجه برسند که دموکراسی بهترین و موثرترین راه حلّ مشکلات و بحرانهای جامعه آنهاست، و خود نیز در نظر و عمل دموکرات باشند. این انسانهای دموکرات هستند که دموکراسی را می آفرینند. با حمله نظامی نمی توان انسان دموکرات آفرید . ممکن است در اینجا این پرسش مطرح شود که پس دولتهای غربی، خصوصاً دولت آمریکا، چگونه می توانند به پیشبرد دموکراسی در منطقه خاورمیانه کمک کنند. تا آنجا که به مسأله دموکراسی در منطقه به طور کلّی مربوط است، به گمان من دولت آمریکا می تواند از دو طریق به جنبش دموکراسی خواهی در خاورمیانه یاری برساند : اوّل آنکه، آمریکا باید با مسأله اسرائیل و فلسطین به نحوی عادلانه و منصفانه برخورد کند، و از جمله از تشکیل یک دولت کاملاً مستقل فلسطینی حمایت نماید، تا تمام فلسطینیان آواره جهان بتوانند به کشور مستقل خود بازگردند. حمایت یکجانبه از اسرائیل نهایتاً به تشدید بدگمانی مسلمانان و تقویت بنیادگرایان اسلامی می انجامد . دوّم آنکه، آمریکا می تواند به جای آنکه صدها میلیارد دلار صرف عملیات نظامی در خاورمیانه کند، آن سرمایه ها را صرف کاهش دادن شکاف میان شمال و جنوب در آن منطقه نماید. فقر، بیکاری، و بیسوادی از مهمترین عواملی است که مانع رشد دموکراسی در منطقه می شود. کاهش فقر، و رشد علمی و فرهنگی مردم خاورمیانه مایه انزوای بنیادگرایان، و پیشرفت جنبش دموکراسی خواهی می شود. اما سرمایه گذاریهای فرهنگی- علمی مطلقاً نباید جنبه ایدئولژیک و تبلیغاتی داشته باشد. فعالیتهای تبلیغی- تبشیری بسرعت واکنش منفی در میان مردم برمی انگیزد، و به نتایج معکوس می انجامد . تا آنجا که به مسأله ایران مربوط است، به گمان من از جمله اقدامات عملی مهمی که دولت آمریکا می تواند در حمایت از جنبش دموکراسی خواهی ایران انجام دهد این است که سختگیریهای ناموجهی را که برای رفت و آمد ایرانیان، خصوصاً دانشجویان و روشنفکران ایرانی، وضع شده است، لغو نماید. آمار نشان می دهد که جامعه ایرانیان آمریکا از جمله فرهیخته ترین مهاجران در این کشور هستند، و نرخ جرائم در میان آنها به مراتب کمتر از سایر مهاجران است. رفت و آمد آزاد دانشجویان ایرانی به دانشگاههای آمریکا می تواند در رشد علمی و فرهنگی جامعه ایرانی، و به تبع جنبش دموکراسی خواهی در ایران بسیار موثر افتد. مخالفت دولت آمریکا با دولت ایران نباید منجر به آن شود که آمریکا مردم ایران را تحت فشار قرار دهد . در عین حال، دولت آمریکا برای حلّ مشکلات خود با دولت ایران، از جمله حلّ مسأله انرژی هسته ای، باید مستقیماً وارد مذاکره ای علنی و شفاف با دولت ایران شود. در این مذاکرات نباید تجربه دولت آمریکا با دولت لیبی تکرار شود، یعنی مذاکرات میان دو دولت هرگز نباید به توافقهای پنهانی ای منجر شود که به منافع ملّی ایرانیان، و جنبش دموکراسی خواهی در ایران آسیب برساند . ما حمله نظامی آمریکا به ایران را اقدامی نادرست، و ویرانگر می دانیم؛ زیرا علاوه برآنکه زیربناهای اقتصادی کشور را یکسره ویران می کند، در عین حال، به جنبش دموکراسی خواهی ایران ضربات جبران ناپذیری وارد می آورد . (٣) اما مایلم در اینجا چند نکته دیگر هم درباره ایران بیفزایم : در ایران یک جنبش گسترده دموکراسی خواهی وجود دارد. این مهمترین وجه تمایز جامعه ایرانی از سایر کشورهای منطقه است. اما این جنبش از دو مشکل اساسی رنج می برد : مشکل اوّل این است که این جنبش فاقد تشکیلات و سازمان است. بنابراین، صدای آن در هیاهوی تبلیغات بنیادگرایان حکومتی گم می شود . مشکل دوّم این است که این جنبش فاقد رهبری واحد است. در نتیجه گروههای مختلف دموکراسی خواه به آسانی نمی توانند نیروهای خود را با یکدیگر همسو کنند، و آن را مطابق برنامه ای مشترک و واحد به پیش برند . دولت جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت خودکامه سلطانی باید برود، و دولتی دموکراتیک جایگزین آن شود. اما انجام این کار برعهده ما ایرانیان است، نه دیگران. ما ایرانیان باید خود از طریق مبارزه، نافرمانی مدنی و شجاعت مدنی دموکراسی را در ایران تحقق بخشیم. البته این بدان معنا نیست که دیگران نمی توانند ما را در این راه دشوار یاری کنند . برای مثال، به گمان من دولت آمریکا هم می تواند به سهم خود به پیشبرد جنبش دموکراسی خواهی در منطقه، و از جمله ایران کمکهای ارزشمندی بکند. برای مثال، ما باید این جنبش را متشکل کنیم و صدای آن را به گوش جهانیان برسانیم. متأسفانه رژیم جمهوری اسلامی سانسور بسیار شدیدی را در داخل کشور اعمال می کند، و بجدّ می کوشد رابطه میان روشنفکران و مردم، و نیز جهان خارج و داخل را بشدّت محدود کند. به گمان من هنرمندان، متفکران، و روشنفکران پیشرو جهان بهترین یاران ما در این راه دشوارند. حمایت اخلاقی و معنوی گروه های مترقی دنیا آسیب پذیریهای جنبش دموکراسی خواهی ما ایرانیان را بسیار کم می کند. من به عنوان عضو کوچکی از آن مجموعه بزرگ معتقدم که شما می توانید از چند راه مهم به ما یاری برسانید : اوّل آنکه، ما سخت محتاج آنیم که از طریق رسانه های جهانی صدای خود را به گوش مردم ایران و جهان برسانیم، و اجازه ندهیم که رژیم جمهوری اسلامی مجاری ارتباط ما با مردم ایران و جهان را قطع کند، و نیروهای مترقی و دموکراسی خواه ایران را منزوی و خاموش کند . دوّم آنکه، جهان باید مسأله نقض حقوق بشر را در ایران جدّی بگیرد، و هنرمندان، روشنفکران و متفکران پیشرو، و نیز نهادهای مدنی جهان موارد نقض آشکار و سیستماتیک حقوق بشر در ایران را بشدّت محکوم کنند. مردم ما نگران اند که مبادا منافع اقتصادی دولتهای جهان، و نیز زد و بندهای سیاسی پشت پرده موجب شود که مسأله حقوق بشر در ایران به فراموشی سپرده شود . سوّم آنکه از جنبش دموکراسی خواهی ایران به صراحت و علناً حمایت شود . چهارم آنکه، ما امیدوارم هنرمندان، روشنفکران، و اندیشمندان مترقی جهان به عضویت جنبش صلح طلبی و دموکراسی خواهی ایران درآیند . ما دست دوستی خود را به سوی تمام دنیا، از جمله مردم آمریکا دراز می کنیم، و همگان را به تشکیل جبهه واحد صلح خواهی فرامی خوانیم. صدای ما را به گوش جهانیان برسانید
ما صلح خواهیم، و گوهر صلح خواهی ما دموکراسی خواهی است

Thursday, August 10, 2006


سخنگوی سازمان عفو بین‌الملل در مصاحبه با رادیو اروپای آزاد گفت :این سازمان نگران سلامت احمد باطبی، فعال دانشجوئی است که به تازگی مجددا روانه زندان شده است. دایک می‌افزاید مسئولیت جان احمد باطبی و دیگر زندانیان بر عهده مقامات حکومت ایران است. وی محاکمه احمد باطبی در پیامد تظاهرات دانشجویان در اعتراض به حمله شبانه پلیس به کوی دانشگاه در روز 18 تیرماه 1378 را غیرعادلانه توصیف کرد و گفت آنچه اینک اهمیت دارد این است که باطبی اجازه یابد برای معالجه به خارج از زندان انتقال یابد. وی افزود ما معتقدیم که پرونده باطبی باید مورد تجدیدنظر کامل قرار گیرد

Wednesday, August 09, 2006

حکومت نظامی اعلام نشده ایران


حکومت نظامی اعلام نشده ایران در روزهای گذشته شکلی از خود را به نمایش گذاشت که برای بسیاری از هواراران آخوندیسم هراس انگیز و مخوف نمود.ملا هایی که پیش ازانقلاب اسلامی می پنداشتند در صورت واژگون
کردن حکومتی مشروطه قادر خواهند بود بر خر مراد شیعه صفوی سوار شوند ویکه تاز معرکه گردند همیشه در تعارض اشکار و پنهان با غیر! و به تعبیر بعدی غیر خودی ها بودند و در راستای همین اندیشه خام بود که غول کریه و منظرولایت فقیه را از شیشه خود خواهیشان بیرون کشیداند ولی دیری نپاید که شب آبستن زائید و کریه و کریه المنظری چون احمدی نژاد
را که خود فرزند خلف سپاه قدس و قرارگاه رمضان بود روی دست فقه های اسلام پناهِ پتردلار خوار گذاشت تا هوار وامسلمانا همچون رفسنجانی در آئید
که این مسلمانی نیست!؟ حضرات فراموش رده اند که همین غول کریه المنظر دست پروده خودشان بود که طبق دستور العمل های صادره از ایشان جنگ را بی دلیل مدتها و کمی کمتر از بیست سال فرموده امامشان ادامه داد و بعد به حذف و قتل دگر اندیشان ، نویسندگان وشعرا و زندانیان سیاسی وهر صدای مخالفی بر علیه آقایان
به طور گسترده پرداخت و ناله ای ازحضرات مردم دوست بر نخواست
راستی وقتی که اتوبوس حامل دگراندیشان را می خواستند به دره بیندازند هیچ کدام از آقایان
به فکر کج راه رفتن سپاه نبود؟
هنگامی که دکتر سامی را سلاخی کردند کسی دست های خون آلود برادران را ندید؟!
وقتی که ستمگرانه سعیدی سیرجانی رادر شکنجه گاه به قتل رسید. چشمی ظلم سربازان گمنام را حس نکرد؟!
آقای هاشمی خود بهتر می داند که چه کسی فرمان دخالت از ما بهتران نظام مقدس را در عرصه های اقتصادی وفرهنگی گشود؟
بی شک سپاه و روحانیت معتقد به ولایت فقیه از یک خمیر مایه هستند و ادعای وامسلمانی همچون رفسنجانی های تنها هر ناظر بی طرفی را به خنهحکومت نظامی اعلام نشده ایران در روزهای گذشته شکلی از خود را به نمایش گذاشت که برای بسیاری از هواراران آخوندیسم هراس انگیز و مخوف نمود.ملا هایی که پیش ازانقلاب اسلامی می پنداشتند در صورت واژگون
کردن حکومتی مشروطه قادر خواهند بود بر خر مراد شیعه صفوی سوار شوند ویکه تاز معرکه گردند همیشه در تعارض اشکار و پنهان با غیر! و به تعبیر بعدی غیر خودی ها بودند و در راستای همین اندیشه خام بود که غول کریه و منظرولایت فقیه را از شیشه خود خواهیشان بیرون کشیداند ولی دیری نپاید که شب آبستن زائید و کریه و کریه المنظری چون احمدی نژاد
را که خود فرزند خلف سپاه قدس و قرارگاه رمضان بود روی دست فقه های اسلام پناهِپتردلار خوار گذاشت تا هوار وامسلمانا همچون رفسنجانی در آئید
که این مسلمانی نیست!؟ حضرات فراموش رده اند که همین غول کریه المنظر دست پروده خودشان بود که طبق دستور العمل های صادره از ایشان جنگ را بی دلیل مدتها و کمی کمتر از بیست سال فرموده امامشان ادامه داد و بعد به حذف و قتل دگر اندیشان ، نویسندگان وشعرا و زندانیان سیاسی وهر صدای مخالفی بر علیه آقایان
به طور گسترده پرداخت و ناله ای ازحضرات مردم دوست بر نخواست
راستی وقتی که اتوبوس حامل دگراندیشان را می خواستند به دره بیندازند هیچ کدام از آقایان
به فکر کج راه رفتن سپاه نبود؟
هنگامی که دکتر سامی را سلاخی کردند کسی دست های خون آلود برادران را ندید؟!
وقتی که ستمگرانه سعیدی سیرجانی رادر شکنجه گاه به قتل رسید. چشمی ظلم سربازان گمنام را حس نکرد؟!
آقای هاشمی خود بهتر می داند که چه کسی از ما بهتران نظام مقدس را در عرصه های اقتصادی وفرهنگی گشود؟
بی شک سپاه و روحانیت معتقد به ولایت فقیه از یک خمیر مایه هستند و ادعای وامسلمانی همچون رفسنجانی های تنها هر ناظر بی طرفی را به خن ه می اندازد

Tuesday, August 08, 2006

زندانی سیاسی حسن ناهید


بنا بر گزارشات رسیده از زندان سیاسی "حسن ناهید" مهندس مخابرات مبتلا به بیماری سرطان است . و برای معالجه باید به بیرون از زندان منتقل شود . و تحت معالجه پزشکان متخصص قرار بگیرند . آقای حسن ناهید در طی بیماری خود بارها به بهداری زندان اوین مراجعه کرده است . اخیرا این بهداری قرص های برای ایشان تجویز کرده که باعث کاهش وزن شدید می شود! . آقای ناهید وقتی به این وضعیت اعتراض می کند . با پاسخ تحقیر آمیز و مسخره ای به ایشان گفته می شود که شما مشکل روانی دارید!! !و این قرص ها تاثیر دیگری بر روی شما می گذارد

نامه بینات همسر آقای احمد باطبی به ریاست شورای حقوق بشر سازمان ملل
این نامه از سوی سمیه بینات همسر آقای احمد باطبی زندانی سیاسی در ایران برای شورای حقوق بشر سازمان ملل نوشته شده است
:ریاست محترم شورای حقوق بشر سازمان ملل
همانگونه که احتمالا مستحضرید؛ احمد باطبی دانشجویی که در سال 78 در ماجرای حمله به کوی دانشگاه تهران بازداشت شد و حکم اعدام اولیه از سوی قوه قضاییه ایران برای وی صادر شد و در نهایت در دادگاه تجدید نظر به 15 سال حبس قطعی محکوم شد. پس از گذراندن 6 سال از دوره محکومیت به علت آزار و شکنجه در زندان، مشکلات جسمانی فراوان و بیماری های کلیوی، نخاعی و گوارشی برای وی به وجود آمد و پزشکان معالج احمد باطبی با آزمایشهای فراوان به این نتیجه رسیدند که ادامه حبس احمد باطبی ، عوارض وخیمی برای وی تا حد فلجی و مرگ به دنبال خواهد داشت. بنابراین احمد باطبی به مرخصی استعلاجی فرستاده شد تا به مدوای خود بپردازد. متاسفانه در تاریخ 7/5/85 عده ای ناشناس و مسلح پس از بازرسی کامل منزلمان، احمد باطبی را بازداشت کردند و به مکان نامعلومی منتقل کردند. همسرم اعلام کرد که از همان لحظه بازداشت اعتصاب غذا خواهد کرد. تلاشهای من و وکیل وی تاکنون برای مشخص شدن وضعیتش و ملاقات و یا تماس تلفنی با او بی نتیجه مانده است. با توجه به وضعیت جسمانی احمد باطبی به شدت نگران وی هستم. لازم به ذکر است، در هفته گذشته اکبر محمدی که او نیز در حادثه حمله به کوی دانشگاه تهران در سال 78 بازداشت شد و وضعیت مشابه همسرم را داشت، بعد از 9 روز اعتصاب غذا در زندان اوین درگذشت. از این رو با عنایت به شرایط وخیم جسمانی احمد باطبی و بیماری های متعدد او به شدت نگران وضعیت او هستم و بیم آن می رود که او نیز به سرنوشت اکبر محمدی دچار شود و در اثر اعتصاب غذا جان بسپرد. این نامه را در حالی برای شورای حقوق بشر سازمان ملل می نویسم و از این شورا درخواست کمک می کنم که پس از 9 روز پیگیری، مراجعه به زندان اوین و دادگاه انقلاب و نگاشتن نامه به مراجع قضایی ایران، هنوز هیچ پاسخی دریافت نکرده ام و از سرنوشت او خبر ندارم . به گونه ای که در زنده بودن وی دچار تردید شده ام. از شورای حقوق بشر سازمان ملل که تشکیل آن امید تازه ای برای پیگیری موثر تر روند حقوق بشر در کشور های نقض کننده این حقوق به ما داده است ، درخواست می کنم که پرونده حقوق بشر ایران، در مورد احمد باطبی را در دستور کار خود قرار داده ، و برای آگاهی از وضعیت او هیئتی را به ایران اعزام کند و خواستار آن شود تا مطابق با موازین حقوق بشر با وی برخورد شود و احمد باطبی بتواند از حقوق اولیه که حق هر انسانی است برخوردار شود و در بیرون از زندان به درمان بیماری هایش که محصول دوران زندان است بپردازد
با احترام سمیه بینات همسر احمد باطبی، دانشجوی زندانی از سال 78 تا کنون15/5/85
رونوشت به : تمامی سازمانهای حامی حقوق بشرخبرنگاران بدون مرز
سازمان جهانی دیدبان حقوق بشر
سازمان جهانی عفو بین الملل
گروههای فعال ایرانی حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی

Thursday, August 03, 2006

بيانيه سازمان عفو بين الملل



بيانيه سازمان عفو بين الملل" سرویس خبری شماره ٢۱ اول آگوست ٢۰۰۶ایران: مرگ اکبر محمدی در زندان نشانگر لزوم اصلاح آئین دادرسی است.عفوبین الملل امروز اعلام کرد که مرگ اکبر محمدی دانشجوی سابق ۳۸ ساله در زندان، در ساعات اولیه روز ۳۱ جولای ٢۰۰۶، کل نظام قضایی ایران را در پرده ابهام گذاشته است.سازمان می افزاید: تعرض پی در پی به حق دادخواهی اکبر محمدی، او را از زندگی محروم نموده وحیثیت خانواده اش را پایمال کرده است. مرگ دیگری در بازداشت در ایران نباید رخ دهد. اصلاح کامل دادرسی جنایی ایران ضرورت مبرم دارد.مقامات ایرانی میبایست اقدامات عاجلی به عمل آورند تا دادرسی منصفانه وعلنی را برای زندانیان سیاسی تضمین کند. همچنین میبایست شکنجه و سایر بدرفتاریها در زندانهای ایران و محروم کردن یا تاخیر در مراقبتهای درمانی برای زندانیان فورا متوقف گردد.عفو بین الملل نگران گزارشی است که بر مبنای آن گفته میشود به هنگام بازدید مقامات بلندپایه از شرایط بازداشت اکبر محمدی به وی دارویی داده شده است که علاوه بر آرام کردنش، احتمال دارد عوارض آن در مرگ او نقشی بازی کرده باشد.بنابر گزارشها، از روز ٢۱ جولای اکبر محمدی اعتصاب غذا کرده بود و در سه روز آخر نه غدا میخورد و نه مایعات. در میان گزارشات گفته شده که کالبد شکافی محلی توسط پزشکی قانونی انجام شده است. عفو بین الملل معتقد است که بررسی و کالبد شکافی مستقل توسط آسیب شناسان کاملا مستقل لازم است تا علت مرگ اکبر محمدی و عواملی که آنرا تسهیل کرده است معین کند.اصل ٩ از اصول سازمان ملل د مورد پیشگیری موثراز اعدامهای فراقضایی خودسرانه و شتابزده و تحقیق واقعی، بیان میکند: "میبایست بررسی کامل، سریع و بیطرفانه ای درباره تمامی موارد اعدامهای فراقضایی خودسرانه و شتابزده وجود داشته باشد. از جمله مواردی که شکایات بستگان یا گزراشات معتبر دیگر، حاکی از مرگی غیر طبیعی در شرایط فوق باشد. هدف بررسی میبایست تعیین کردن علت، چگونگی و زمان مرگ، فرد مسئول، و هر عمل یا شیوه ای باشد که ممکن است موجب مرگ شده باشد. این بررسی میبایست شامل کالبد شکافی لازم، جمع آوری و تحلیل تمامی شواهد جسمی و مکتوب و بیانات شاهدان باشد.َ"عفو بین الملل همچنین نگران زندانیان سیاسی، حشمت الله طبرزدی، احمد باطبی، و برادر اکبر محمدی، منوچهر است که به دنبال این مرگ در زندان، در موقعیت خطرناکتری قرار گرفته اند.پیشینه:
اکبر محمدی یکی از هزاران دانشجویی بود که در جولای سال ۱۹۹۹ بعد از تظاهرات دانشجویی که به دنبال بسته شدن روزنامه ها برپا شده بود، دستگیرگردید. این یکی از دوره های سرکوب آزادی بیان بود که هر ازگاهی در اواخر دهه ۱۹۹۰ در ایران روی می داد.اکبر محمدی و دانشجویان دیگری در یک دادگاه علنی غیرمنصفانه در ماه سپتامبر ۱۹۹۹ به مرگ محکوم شدند. او در حالیکه ارتباطش با بیرون قطع بود، بطرز وحشیانه ای شکنجه شده بود و حق برخورداری از وکیل مدافع و دسترسی به خانواده از او سلب شده بود. به دنبال فریادهای اعتراضی در ایران و جهان در نوامبر ۱۹۹۹ محکومیت او به ۱۵ سال حبس کاهش یافت.از روز دستگیری، اکبر محمدی بطور منظم شکنجه میشد. زمانی که در اسارت وزارت اطلاعات بود، او را از دستانش آویزان کرده و با خشونت زده بودند. نگهبانها تا مرز بیهوشی او را زده و میگفتند تنها کافی است چشمک بزند تا علامتی باشد برای پذیرش اتهاماتش.اطلاعات به دست آمده قویا حاکی از این است که تاخیر مکرر یا محرومیت آشکار برای دسترسی به مراقبت پزشکی لازم توسط مقامات قضایی و زندان، در مرگ او در اسارت نقش داشته است. برای مثال، در پایان ماه نوامبر، مقامات قضایی به دنبال مشکلات وخیم معده و کلیه، خونریزی داخلی و احتمالا عفونت ریه، به او اجازه بستری شدن در بیمارستان را دادند. علیرغم توصیه پزشکی که او میبایست یک ماه در بیمارستان بستری باشد، او را بعد از یک هفته به زندان اوین بازگرداندند.بین جولای ٢۰۰۴ و جون ٢۰۰۶ اکبر محمدی در منزل خانوادگیش در شهر آمل در شمال ایران بسر برد. جایی که مورد درمان پزشکی قرار گرفت و خاطرات زندانش را نوشت. او در روز ۱۱ جون ٢۰۰۶ بار دیگر دستگیر شد و به زندان اوین بازگردانده شد. جایی که بار دیگر حق ملاقات با خانواده از او سلب شد. به دنبال ملاقاتی با وکیلش، گفته شد که اکبر محمدی وضعیت جسمی نامناسبی دارد و از درد حاد شکم رنج میبرد. گزارش شده است که کارکنان بهداری زندان توصیه کرده بودند که برای درمان پزشکی به خارج از زندان منتقل شود.بنابر منابع داخل زندان اوین، در حدود ٢۶ جولای، در دوره اعتصاب غذایش، تقاضای مراقبت پزشکی کرده بود. اما مقامات پزشکی با رد کردن تقاضایش او را تنبیه کردند. گزارش شده است که بین ٢۶ و ٢۹ جولای، تحت درمان نامعلوم قرار گرفته است. قابل ذکر است که گروهی از نمایندگان مجلس که از زندان اوین بازدید میکردند اجازه نیافتند تا از این قسمت زندان که احتمالا بخش درمانی بوده است و او را در آنجا نگهداری میکرده اند، بازدید کنند. گزارش شده است که در حدود ٢۹ تا ۳۰ جولای، در حالی که مقامات عالی رتبه از زندان بازدید میکردند، او را به تختی بسته و دهان بند زده بودند. بنابراین گزارش، در روز ۳۰ جولای، سعید مرتضوی، دادستان کل استان تهران، و دو مقام ارشد زندان به همراه یک نگهبان از او بازدید کرده و در حین این دیدار به او داروی نامعینی داده شده بود. شرایط او در طول آنروز رو به وخامت گذاشت و سرانجام در روز ۳۱ جولای جان سپرد. علیرغم تقاضای وکیلش مبنی بر اینکه جسد او توسط گروه مستقلی از آسیب شناسان معاینه شود، روز ۳۱ جولای جسد را به پزشکی قانونی بردند.والدین اکبر محمدی روز سه شنبه اول آگوست ٢۰۰۶ در ساعت ۳۰ :٢ به وقت محلی از سفری به خارج از کشور وارد فرودگاه امام خمینی تهران شدند. آنها را با زور از هواپیما به خودروهایی سوار کرده و مستقیما به خانه شان در شهر آمل در شمال ایران بردند. به آنها اجازه داده نشد تا جسد پسر متوفی شان را ببینند. همینطور این اجازه به فرزندشان، منوچهر، که در زندان اوین زندانیست داده نشد. در زمان نگارش این گزارش، گفته می شود که جسد اکبر محمدی به خاک سپرده شده است.سند عمومی برای اطلاعات بیشتر با دفتر خبری عفو بین الملل در لندن با شماره ٦ ٦ ٥ ٥ ٣ ١ ٤ ٧ ٠ ٢ ٤ ٤ + تماس حاصل کنید

کانون مدافعان حقوق بشر غيرقانونی اعلام شد



باز محدویتی دیگر بر فظای خفقان گرفته ایران افزوده شد و در حالی که نقض حقوق بشر با قتل آشکار زندانی سیاسی اکبر محمدی به مصداق اظهر من الشمس ، چهره ی کریه جمهوری اسلامی را به وضوح به نمایش کامل گذاشته است. حکومت امامی های قاتل ، برای تنگ تر کردن فعالیت های مستقل و آزادی خواه به تکاپو افتاده است و همزمان با قتل و باز داشت دگراندیشان ایران در بند ‪ ، کميسيون ماده ‪
‪ ده قانون فعاليت احزاب و جمعيتها در ايران، با صدور اطلاعيه ای موهوم بنای محدودیتی دیگر را گذاشت و فعاليت کانون مدافعان حقوق بشر را که مدت چهار
سال متوالیست به عنوان تشکلی غيردولتی در ايران فعاليت دارد را غير قانونی اعلام کرد

محمدی از زندان جمهوری اسلامی آزاد شد




قدرت تحلیل آنچه که بر محمدی گذشت را تا حالا نداشتم. عمق این فاجعه سرخ به حدی است که در بدو امر با ناباوری به آرزوی نادرستی خبر دل بسته بودم. با خودم می گفتم: خدایا نگذار این حقیقت داشته باشه؟!اما وقتی صبح زود دوســـــــت مبارزی آن پیام تلفنی را برایم فرستاد درهم شکستم.تا لحظاتی نمی توانستم حرکت کنم و توان حرکت را نداشتم. بغضی سیاه و در گلویم شکسته بود .در خودم فریاد می زدم. خدایا، خدایا
آخر چگونه دولت خدمت گذار احمدی نژاد این سردار تیر خلاص زن اوین و مداح خاصه ولایت جرعت کرد که یکی از ثمبل های مقاومت، محمدی را، یک زندانی سیاسی را به این نحو وحشتناک از ما بگیرد؟وزن مخالفان سیاسی را در چه حد محک زده اند که بی هراس داغ دیگری بر دل ما گذاشتند.
و حالا به این نتیجه رسیده ام که باید بنویسم . حذف دردناک محمدی یاد این این فاجعه یادآوردوران قتل های مخوف امامیست. وقتی که سلاخی حکومتی ، هزاران سامی ها وسیرجانی ها رابا چشمهای گریان فقط ! به نظاره نشستیم قاتلان امامی، آری همان امامی های قاتل جسارت یافتند و شقاوت را با شهید کردن داریوش و پروانه فروهرها و سر به نیست کردن دودوانی های وخفه کردن مختاری و پوینده ها و آزاد پویندهای بسیاری که حتی نامی از کلبد شریفشان به یادگار نمانده است به حد اعلای آن رساندند.
محمدی را کشتند . محمدی را ناجوانمردانه کشتند.
رژیم آدم خوار آخوندی حتی از جنازه اش نیز در بیم و هراس بود و همچون دیگر قربانیان خود تلاش کرد که با دفن سریع آن آزاد مرد خود منحوثس را ،از اثرات این جنایت برهاند. غافل از این که یاد و یادگار اُوی مرد مرد ستان تا آخرین لحظه حیات امثال من تاثیر گذار خواهد بود

لحظه لحظه های ستیز تورا با مرگ
هیچ وقت فراموش نمی کنم تا مرگ
این اولین انتـــــــخاب هر فرد یست
با زندگــــــی جان سپردن یا مرگ




روحش شاد و راهش جاودان باد
کیوان بابایی

Tuesday, August 01, 2006

پيکر اکبر محمدی، شبانه دفن ش


پيکر اکبر محمدی، از فعالان دانشجويی که روز يکشنبه در زندان اوين تهران جان خود را از دست داد، شبانه در روستايی در اطراف آمل تحت مراقبت های امنيتی دفن شد

عباس امير انتظام



عباس امير انتظام

عباس امير انتظام از معدود بازماندگان مبارز ملى به رهبرى دكتر مصدق است
كه هم عضو شوراى مركزى و هم عضو هيئت اجرايى نهضت مقاومت ملى بوده است و در آن دوران كه روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ يكى برجسته ترين ايام آن است، سرپرستى كميته دانشگاه و امور مربوط به آن را در نهضت مقاومت ملى به عهده داشته است. وى به سبب باورى كه به راه و شخصيت مرحوم مهندس بازرگان داشت، هم زمان با تاسيس نهضت آزادى به عضويت آن در آمد.ليكن پس از مدت كوتاهى براى تكميل تحصيلات خود رهسپار فرانسه و آمريكا شد و پس از فراغت از تحصيل در دانشگاه بركلى، در سال ۱۳۴۹ به ايران مراجعت كرد و در سال ۱۳۵۷ در جريان انقلاب مجدداً در كنار مهندس بازرگان قرار گرفت. پس از پيروزى انقلاب از سوى مهندس بازرگان معاونت نخست وزير و سخنگوى دولت موقت برگزيده شد و اوايل تابستان ۱۳۵۸ به عنوان سفير در پنج كشور اسكانديناوى به سوئد رفت. پس از اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام متهم به جاسوسى به نفع آمريكا شد و در دادگاه انقلاب محكوم به حبس ابد گرديد. وي كه اكنون پس از بيست و يك سال قديمى ترين زندانى سياسى در ايران است، در سال ۱۹۹۷ موفق به دريافت جايزه جهانى حقوق بشر شد