آخرین سروده سیمین بهبهانی -11 خرداد 1387
فردا همیشه می تازد
یک روز پیش تر از من
من می دوم به دنبالش
اومی کند حذر ازمن
فردا چه گونه معنایی ست؟
تا می رسم به او، رفته ست
یعنی شده ست پس فردا
پنهان و بی خبر ازمن
دیروز را و فردا را
امروز حد فاصل نیست
یعنی که حال می گیرد
این حال دربه در ازمن
ابری که زهر می بارد
درخاطرم گذردارد
آرام وخواب می گیرد
این ابررهگذرازمن
دل شور می زند دایم؛
آینده چون هیولایی
تصویرچنگ و دندانش
خون می کند جگرازمن
آفاق شرق ویران شد
کو چاره تابه کارآرم
دیوانه شد، گریزان شد
این عقل چاره گرازمن
این نخل خشک خواری زاد
فواره ی طلایی نیست
مشرق زمین چه می خواهد
جزاین دوچشم تر ازمن
فردا هرآنچه بادا، باد
تا کی برآورم فریاد
عمری پدردرآورده
فردای بی پدر ازمن!
باشد، ولیک بی تردید
فردا که بردمد خورشید
درکارچاره خواهی دید
هنگامه یی دگر ازمن
سنگی زدل توانم ساخت
خواهم به پای اوانداخت
فردا دگرنخواهد تاخت
یک گام پیش تر ازمن.