Thursday, December 28, 2006


بیانیه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در اعتراض به ادامه بازداشت دانشجویان دربند

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به مناسبت گذشت بیش از 100 روز از بازداشت دکتر کیوان انصاری، عضو سابق این انجمن، و همچنین بازداشت طولانی مدت علی درخشندی، پویا جهاندار و احمد باطبی، بیانیه ای صادر کرد. متن کامل این بیانیه به شرح زیر است
جنبش دانشجویی ایران در پی سال ها مبارزه برای رسیدن به آزادی و دموکراسی شاهد فراز و فرودهای فراوانی بوده است. در این راه پر پیچ و خم هزینه های فراوانی از جانب چکمه پوشان کج اندیش و سلطه طلبان تمامیت خواه بر پیکر نحیف دانشجویان تحمیل شده است. اما علیرغم هزینه های فراوانی که این جنبش در راه اهداف خود پرداخته است، هیچ گاه دست از آرمان های والای خود نکشیده و همواره کوشیده است بر خلاف خواست بدخواهان و آزادی ستیزان، چراغ آزادیخواهی و استبدادستیزی را فروزان نگاه دارد.در پی ایستادگی جنبش دانشجویی در مقابل خزان سرد سرکوب و اختناق و افزایش حجم کینه توزی اقتدارگرایان از دانشجویان، تابستان سال 1385، فصلی سرد و مملو از فشار و اضطراب برای دانشجویان بود. هنوز چند صباحی از آزادی دو دانشجوی دانشگاه امیرکبیر(قاجار و توانچه) در تیرماه نگذشته بود که دو دانشجوی دیگر، علی درخشندی و پویا جهاندار، به زندان افکنده شدند. بلافاصله پس از آن بود که با فاجعه مرگ مرحوم اکبر محمدی در زندان در اثر اعتصاب غذا مواجه شدیم. اندک زمانی بعد از فوت غمبار این دانشجوی دربند، شاهد دستگیری شبه آدم ربایی دکتر کیوان انصاری و پس از آن احمد باطبی بودیم.دکتر کیوان انصاری، نایب دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، در حالی صدمین روز بازداشت خود در بند 209 اوین را پشت سر می گذارد که پیش از این بازپرس پرونده، خبر از ختم بازپرسی داده و حتی اتهامات این فعال سابق دانشجویی دانشگاه امیرکبیر را نیز اعلام کرده بود. اتهامات واهی وارده به دکتر انصاری حکایت از آن دارد که نیروهای امنیتی این بار، بازیگر سناریوهای نخ نما شده خود را به اشتباه انتخاب نموده اند. اتهامات بی پایه ای چون تلاش برای تسخیر صداوسیما، داشتن ایمیل محرمانه و... نشانگر انبان تهی آزادی ستیزانی است که تلاش می کردند با بازداشت دکتر کیوان انصاری، چهره خوش نام ایشان را ملوث نمایند.همچنین در حال حاضر بیش از 4 ماه است که از دستگیری علی درخشندی، عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان یزد، و پویا جهاندار، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی، می گذرد. این دو دانشجوی دربند از زمان دستگیری در بند امنیتی 209 اوین و تحت فشارهای شدید بازجویان نگه داری می شوند. علی درخشندی و پویا جهاندار، دو یار دبستانی، روزهای بسیاری را در سلول انفرادی سپری کرده اند و از بسیاری از حقوق اولیه در این مدت، مانند حق ملاقات با خانوده و در اختیار داشتن وکیل و...، محروم بوده اند.احمد باطبی، این قهرمان مبارزه با استبداد و اسطوره مقاومت در مقابل هر گونه فشار، پس از سپری کردن طاقت فرسای 7 سال حبس، در حالی که در مرخصی به سر می برد، بار دیگر توسط نیروهای امنیتی بازداشت و او هم به سلول انفرادی بند 209 انتقال یافت. روزهای متمادی پس از بازداشت احمد باطبی، همسر و پدر وی هیچ گونه اطلاعی از علت بازداشت مجدد، محل نگهداری و حتی سلامت وی نداشتند. وضعیت اسفبار احمد باطبی کمابیش تا به امروز ادامه یافته و در روزهای اخیر اخبار نگران کننده ای مبنی بر افزایش فشارها بر وی و تهدید به انتقال او به زندان رجایی شهر در رسانه ها درج شده است.اکنون و پس از گذشت بی سابقه چندین ماه از بازداشت 4 دانشجوی دربند، اخبار نگران کننده ای از سلامت این افراد به گوش می رسد. دکتر کیوان انصاری از نارسایی کبد رنج می برد و گفته می شود که حال عمومی وی، در اثر تغذیه نامناسب در زندان، رو به وخامت گذاشته است. همچنین وضعیت روحی-روانی علی درخشندی و پویا جهاندار نیز در اثر مدت طولانی بازداشت در بند امنیتی 209 نگران کننده توصیف شده است. احمد باطبی نیز که پیش از این در اثر مدت زمان طولانی حبس و قرار گرفتن تحت شدیدترین شکنجه ها در زندان به بیماری های مختلفی مبتلا شده بود، در حال حاضر با عدم دسترسی به پزشک معالج، روزهای سخت و طاقت فرسایی را سپری می کند.انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر به نمایندگی از دانشجویان این دانشگاه، در خصوص اقدامات تحدیدکننده علیه دانشجویان به حاکمیت اقتدارگرا هشدار می دهد و از ایشان مصرانه درخواست می کند که هر چه سریعتر به اقدامات ضدحقوق بشری و خلاف قانون خود در خصوص بازداشت و تحت فشار گذاشتن دانشجویان خاتمه دهند. این انجمن کلیه عواقب ناشی از بازداشت بی مورد و طولانی مدت 4 دانشجوی زندانی را متوجه مقامات مسئول در این زمینه می داند.در پایان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر(پلی تکنیک تهران) ضمن اعتراض شدید نسبت به بازداشت طولانی مدت دکتر کیوان انصاری، علی درخشندی، پویا جهاندار و احمد باطبی، و درخواست آزادی هر چه سریعتر ایشان و دیگر زندانیان سیاسی، به چکمه پوشان خردستیز هشدار می دهد که حرکات تهدید کننده از این دست، بر خلاف انتظار ایشان، نه تنها از موجب خاموشی دانشجویان و دانشگاه ها نمی شود که بر امواج اعتراضات دانشجویان بیش از پیش می افزاید

انجمن اسلامی دانشجویاندانشگاه صنعتی امیرکبیر(پلی تکنیک تهران)7 دیماه 1385

Wednesday, December 27, 2006



احضار يكي از زنان شركت‌كننده در تجمع 22 خرداد سال‌جاري در ميدان هفت تير

وكيل مدافع يكي از زنان شركت‌كننده در تجمع 22 خرداد سال‌جاري در ميدان هفت تير خبر داد كه موكلش احضاريه‌اي از دادسراي انقلاب به اتهام شركت در اين تجمع دريافت كرده است. پرويز خورشيداظهار داشت: اتهام موكلم شركت در تجمع 22 خرداد است. وي افزود: موكلم 3 روز پيش احضاريه‌يي از شعبه 14 بازپرسي دادسراي انقلاب دريافت كرد كه ما امروز ظرف مهلت قانوني به شعبه مراجعه كرديم اما بازپرس حضور نداشت. خورشيد خاطرنشان كرد: براي پي‌گيري اين مساله بايد احضاريه مجدد فرستاده شود و يا خودمان در روزهاي آتي به شعبه مراجعه كنيم



متن کامل دفاعیات تکان دهنده روزبه میرابراهیمی در دادگاه پرونده وبلاگ نویسان

آنچه را امروز به عنوان دفاعیات مطروحم در دادگاه منتشر می کنم به چند دلیل است. 1- اتهاماتی در طول این سال ها به بنده زده شد و در سطح افکار عمومی و حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.پس این حداقل عدالت است که من هم دفاعیاتم را بی پرده پوشی در رسانه ها منتشر نمایم. هر چند هرگز خسارتی که پخش آن اتهامات در رسانه ها برای من بجا گذاشت با این عمل من جبران نخواهد شد. 2- این دفاعیات منتشر می کنم تا یکبار دیگر همه بدانند در پشت اینگونه رفتارها چه ها بوده است و چون شاهدیم هنوز این روش ها در حال انجام است انتشار ناگفته هایی اینچنین شاید برخی را وادار کند تا دست از چنین روش هایی بردارند. 3-امیدوارم بودم و هستم تا کسانی که در این نظام واقعا دغدغه انسانیت دارند اندکی بخود بیایند و راهی برای مسدود کردن چنین روش هایی بیابند. با این دلایل که بر شمردم متن کامل دفاعیاتم را از اتهاماتی که دادستانی تهران به بنده زده است را منتشر می کنم.
****
به نام خداوند عدالت قاضي محترم دادگاه؛
آقايان و خانم ها! اينجانب سيدتقی ميرابراهيمی، مشهور به "روزبه"، متولد 30 شهريور سال 1357، روزنامه نگار، اهل رشت و مقيم تهران هستم. برخلاف آنچه در كيفرخواست اشاره شده است، در تاريخ 6 مهر ماه 1383 در منزل و بدون ارايه حكم و طي مراحل خلاف قانون، مانند مجرمی خطرناک و متواری بازداشت شدم و مدت 60 (شصت) روز را در سلول انفرادی (5/1×1 متر) بازداشتگاه مخفی اطلاعات ناجا، زير نظر مستقيم دادستانی تهران قرار داشتم. و باز هم برخلاف آنچه در كيفرخواست نوشته شده است، علت بازداشتم «عجز از توديع وثيقه» نبوده زيرا نه تنها چنين ادعايی از سوی مدعی العموم كذب محض است بلكه تا مدت ها پس از بازداشت نيز، نهاد دستگير كننده نمی دانست به چه علت حقوقی بازداشتم كرده و تنها در فكر يك موضوع بود(اعتراف گیری) كه امروز همين كيفرخواست نشان دهنده همه مداركشان برای دستگيری بنده است! خوشحالم كه كيفرخواستی اينچنينی برای بنده صادر شد كه استناداتش اقاريری است كه بر پايه توهمات بازجويان تحت نظر دادستان تهران و تنها برای تسويه حساب های سياسی از متهمان اين پرونده و تحت شرايطی غيرانسانی كه تشريحش خواهم كرد، اخذ شده است. بنده به عنوان يكي از متهمان اين پرونده و با توجه به كمك های غيرقابل انكار و حمايت های پدرانه آيت الله شاهرودی در روزهای پس از آزادی (دو سال پيش) تاكنون در مورد اين پرونده سكوت كرده بودم و طبق وعده مسئولين در اين باره انتظار داشتم، ابتدا متخلفان ضابط و بازپرس به مجازات برسند و پس از آن بر اساس اسناد برای بنده قرار عدم تعقيب صادر شود. پس از ديدار ما با آيت الله شاهرودی، ايشان صراحتا اعلام كردند كه اقارير ما، اعتباری ندارد و نبايد مورد استفاده قرار گيرد. اقاريری كه تنها انشاء دادستانسرايی های عده ای متوهم است. تاكنون و در مقابل ديگرانی كه همچنان ساز خود را می نواختند مهر سكوت بر لب نهاده بودم در حالی كه يكی همچنان از اقارير متهمان مي گفت (مثل برخی از نمایندگان مجلس و برخی سایت های بی شناسنامه) و ديگری از خواست قلبی ما برای حضور جلوی دوربين های تلويزيونی!! (مثل سخنگوی قوه قضاییه). سكوت من تاكنون تنها بنابر توصيه هايی بود كه می گفت: "فراموش كنيد، همه چيز حل شده است". اما ظاهرا نه تنها چيزی در اين ميان حل نشده است بلكه تازه آغاز شده است. براي دادستانی ام القرای جهان شيعه تأسف برانگيز است كه امضا پای چنين كيفرخواستی گذاشته است و از جهاتی نيز خرسندم كه نكاتی را در اين كيفرخواست - كه چيزی نيست جز انشاء كردن های ما در زندان از داستان هايی كه می گفتند - می بينم كه به بنده اين فرصت را می دهد از حقايقی سخن بگويم كه تاكنون در پستوهای ذهن به اجبار زندانی شان كرده بود. قاضي محترم دادگاه! بنده يكبار ديگر به فردی در دستگاه قضايی اعتماد می كنم كه اول همه سخنان مرا بشنود (نمی گويم حقيقت، چون حقيقت نزد خداوند متعال است) و سپس به وجدان خود مراجعه كند و در آن صورت بنده نيز در مقابل قانون و عدالت و انصاف، خاضع و سربزير خواهم بود. در ابتدای سخنانم بايد به اين نكته اشاره كنم كه اين حق را برای خود قائل هستم، چون در طول بازداشت و پس از آزادی در دوران فشار و اجبار برای حضور در مقابل دوربين های تلويزيونی، انواع و اقسام اتهام از اتهام های امنيتی و سياسی گرفته تا اتهام های غیراخلاقی عليه بنده در سطح افكار عمومی مطرح گرديد، اين دفاعيات و سخنان خود را نيز با افكار عمومی در ميان نهم. هر چند می دانم در جمهوری اسلامی اين سخنان هرگز به مانند به اصطلاح اعترافات اجباری ما از رسانه های رسمی پخش نخواهد شد. قاضي محترم دادگاه! بنده در اين دادگاه شما را نماينده قوه قضائيه می دانم، پس پيش از ورود به اتهامات و طرح دفاعياتم می خواهم چند پرسش را از حضورتان مطرح نمايم كه كاملا مرتبط با پرونده و موضوعات آن است. 1- اعترافات مورد استناد، پيش از اين و در حضور بزرگان قوه قضائيه تكذيب شده و از شرايط و عوامل پروژه اعتراف گيری شكايت صورت گرفت. چرا هرگز شكايت ما عليه دست اندركاران نحوه بازداشت غيرقانونی ما بررسی نشد و اگر چنين چيزی صورت گرفت كه مطمئن هستم صورت نگرفته، چرا گزارشی حداقل به ما كه شاكی بوديم، اعلام نشد؟ 2- چرا علی رغم دستور صريح آيت الله شاهرودی، اعترافات اجباری در كيفرخواست مورد استناد قرار گرفته است؟ 3- آيا نگهداری يك زندانی در سلول انفرادی (5/1×1) به مدت 60 (شصت) روز، با چشم بند و دستبند قانونی است يا خير؟ 4- به راستی چرا هرگز به اين موضوع پاسخ داده نشده كه به اصطلاح اعترافات ما در زندان، در روزنامه كيهان چه می كرد؟ 5- حتما می دانيد مدير مسئول روزنامه كيهان در همان ايام بازداشت ما، مقاله ای نوشت تحت عنوان "خانه عنكبوت كجاست؟" خبر داريد كه بازجويان كپي آن مقاله را در سلول انفرادی به ما دادند تا به اصطلاح اعترافات خود را بر مبنای آن داستانسرايی ها بنويسيم؟! حتي از بنده به همراه يك متهم ديگر اين پرونده، تأييديه ای نيز گرفته شد كه برادر حسين شريعتمداری و مقاله اش را مورد تأييد و تحسين قرار دهيم. مطمئن هستم كه اين نامه در هيچ كجای پرونده ای كه در دادگاه وجود دارد، نيست. جای دوری نرويد، آن نامه ها، نسخه ای به اتفاق دادستان و نسخه ای هم به روزنامه كيهان می رفت. در ادامه نقش كيهان در اين پرونده را بازتر خواهم كرد تا روشن شود دادستان از كجاها هدايت می شد. 6- به بنده به عنوان يك دانشجو پاسخ دهيد در كجای قوانين مربوط به آيين دادرسی و يا هر قانون موضوعه ديگری، نوشته شده است كه در دوره بازپرسی و قبل از صدور كيفرخواست از متهم متن نوشته شده آخرين دفاعياتش در دادگاه (فرضی) را اخذ می كنند. حضرتعالی خبر داريد آنچه به عنوان كيفرخواست خوانده شد، قبل از آنكه كيفرخواست شود و صدر و ذيلش تغيير نگارش يابد متنی بوده كه از بنده در زندان به عنوان متن دفاعيه دادگاه دادستانی! گرفته شده است! البته در اين دادگاه فرضی كه با قرائت متن توسط خودمان همراه بود دوربين های فيلمبرداری نيز مشغول بودند و شايد روزی "هويتی" ديگر را بسازند! 7- راستی چرا بايد در زندان به يك متهم پيشنهاد مالی شود تا عليه يك جريان سياسی كتاب بنويسد؟! البته كتاب كه نه، آنچه آنها مي خواستند همان داستان ها و رمان هايی بود كه در سال های اخير كم شاهدش نبوده ايم. 8- پيش از اين به مقامات رسمی اعلام كردم كه توبه نامه اي كه به نام من در رسانه ها منتشر شد، شرط آزادی من بوده و اختياری نبوده است. در حالی كه 15 روز قبل از آن رييس قوه قضائيه در ديدارمردمی در پاسخ به نامه همسرم، دستور آزادی مرا داده بود. می دانيد پيش شرط آزادی يعنی چه؟ يعنی اول توبه نامه ای را امضا كن كه از گذشته ات توبه كنی و بعد حق ات را می دهيم. اما اين همه ماجرا نبود، توبه نامه من پيش شرط آزادی هم پرونده های ديگرم نيز بود و همين طور سلسله وار تا آزادی آخرين نفر. آيا اين تخلف آشكار غيرقانونی و غيرانسانی هرگز پيگيری شد؟! 9- توبه نامه به اجبار اخذ شده از من، از سوی خبرگزاری فارس منتشر شد. چه كسي اين توبه نامه را به خبرگزاری فارس داد؟ شخص دادستان تهران پس از اخذ اين توبه نامه، نامه را به خبرگزاری فارس داد و سپس به تك تك روزنامه های به اصطلاح اصلاح طلب زنگ زد تا مثل هميشه قدرت خود را نشان دهد و فردايش تيتر روزنامه ها شد؛ "توبه يك وبلاگ نويس ...". سوال بنده اين است، آيا اين اقدام نيز در حيطه وظايف دادستان تعريف شده است و يا نه از اين ماجرا بايد روی ديگری از جريان پشت اين پروژه را ديد؟! 10- پس از توبه نامه ها، بنده نيز مجبور شدم تا در مقابل دوربين تلويزيونی صداوسيما، عليه خودم سخن بگويم. (فراموش نشود در آن تاريخ هنوز يكی از افراد پرونده در زندان به سر می برد). آيا قاضی محترم می دانيد آن به اصطلاح مصاحبه تلويزيونی در ساختمان دادستانی استان تهران برگزار شد نه در خبرگزاری فارس و نه در صداوسيما؟ آيا می دانيد زمانی كه مصاحبه انجام شد يعنی در ساعت حدود 14 بعدازظهر، 5 ساعت از حضور ما و تحمل فشارهای روحی و روانی در اتاق های دادستانی از جمله اتاق شخص دادستان تهران گذشته بود؟ آيا می دانيد در آن اتاق و در حضور دادستان تهران چه گذشت؟ به راستی چرا خانواده ها وقتی از اتاق دادستان بيرون آمدند اشك از چشمانشان جاری بود؟ بله، می توانيد باز هم به مانند سخنگوی وقت و كنونی قوه قضائيه بگوييد، متهمان به اختيار مصاحبه كردند! اما خداوندی هم هست كه بر بندگان خود نظاره گر است و ظالم و مظلوم را تفكيك خواهد كرد. 11- ماجرای اخذ شكايت نامه عليه نيروهای دوم خردادی به كميسيون اصل 90 مجلس هفتم چه بود؟ می توانيد از مجلس نامه را استعلام كنيد تا من هم بگويم چرا آن نامه توسط شخص دادستان از من گرفته شد و چگونه تنها چند ساعت بعد، قبل از اينكه به مقصد كه مجلس بود برسد، سر از روزنامه كيهان درآورد؟! هيچ كس كه نداد، صد در صد برادر حسن شايانفر خوب می داند كه چه كسی آن نامه را به دست او رساند و چه كسي شماره تلفن همراه مرا به او داد تا با من تماس بگيرد و به اصطلاح از نيمه های پنهان كيهان سخن بگويد؟! 12- راستی داشتم فراموش می كردم. جدا از همه فيلم هايی كه در زندان توسط ضابطان زيرنظر دادستان گرفته شد، فيلم مصاحبه ای كه دوستان صداوسيما پيش از خروج از در زندان اوين و در اتاق رييس زندان اوين گرفتند چه شده است؟ می بينيد با اين همه فيلم می توان سريالی دنباله دار هم ساخت؟! 13- كجای قانون آمده است كه دادستانی در دوره بازجويی می تواند متهم را وادار كند كه برگه وكالتنامه ارسالی وكيل به زندان را رد كند؟ تخلف آشكار اين بود كه پس از چند روز تأخير وقتی وكالت نامه را به سلول من آوردند، گفتند؛ "حاج آقا گفته است كه اگر وكالت نامه را امضا كنی محكوميت تو به همين شكل 15 سال است به 20 سال افزايش خواهد يافت"! سپس برگه ای را به من داد تا ضمن رد وكيل عليه وكيل نيز مطلب بنويسم. متنی كه نوشته شده بود؛ چون فلانی ( شیرین عبادی) وكيل حقوق بشری است من نمی خواهم ابزار آنها شوم. البته متن با غلط املايی بود كه من نيز با همان غلط املايی متن را با دست خط خود نوشتم تا در بيرون از زندان متوجه شوند من در شرايط عادی نبوده ام كه خوشبختانه همان مواقع اين موضوع در بيرون از زندان توسط آقای سیف زاده نيز رسما مطرح شد. 14- لطفا به بنده اين پاسخ را هم بدهيد كه اعترافاتي كه در زندان گرفته شده، چگونه در همان دوره سر از مجلس هفتم و كميسيون اصل 90 بيرون آورده است كه يك عضو اين كميسيون (تيمور علي عسگري) پس از آزادي ما در مصاحبه اي با روزنامه هاي اعتماد و اقبال مي گويد؛ چون محتواي اعترافات را مطالعه كرده است از نظر ايشان بنده (متهم رديف دوم) جاسوسي ام حتمي است. هر چند بنده در همان موقع واكنش نشان دادم و طي مصاحبه اي به اين موضوع اعتراض كردم و خواستار ارايه مدارك ايشان به هيأت سه نفره منصوب آيت الله شاهرودي شدم اما امروز در حضور قاضي دادگاه مي گويم كه آن اعترافات با اراده دادستانی و توسط بازجوی پرونده به كميسيون اصل 90 مجلس هفتم داده شد و هم اكنون نيز بايد در كميته محرمانه آن باشد. دقيقا متنی دست نوشته با خط من است كه بر روی سربرگ های بازجويی نوشته شده اما از قسمت بالا بريده شده تا مشخص نشود برگه بازجويی است. می توانيد آنها را هم بخواهيد ولي آن هم چيزی شبيه به همين كيفرخواست است كه قرائت شده. 15- لطفا پس از آن همه جار و جنجال در دفاع از حقوق شهروندی رسما اعلام نماييد به عنوان قوه قضائيه كه من در مدت بازداشت در كدام بازداشتگاه و زير نظر چه نهادی زندانی بوده ام؟! چرا برای آزادی به زندان اوين منتقل شدم و چند روز بعد از آنجا آزاد شدم؟! چرا تاريخ كارت و عكس های ما در زندان اوين با زمان بازداشت ما تطبيقی ندارد؟! شايد خودمان خودمان را بازداشت كرده بوديم و خبر نداشتيم؟! 16- در كيفرخواست هيچ اشاره ای به بازپرسی رسمی پس از آزادی ما نشده است. بنده يكبار ديگر حدود سه هفته پس از آزادی و در پی حضور در هيأت نظارت و پيگيری قانون اساسی منتخب رييس جمهور خاتمی، رسما به دادسرای ناحيه 9 احضار شدم. در حالی كه پيش از آن بيش از 15 بار به طور غيررسمی و غيرقانونی توسط دادستانی تهران احضار تلفنی شده بودم. چرا در كيفرخواست اشاره به آن بازپرسی نشده كه بنده تمام اعترافات خود را تكذيب كرده و از اتهامات وارده تبری جسته ام. عدالت حكم می كند سخن متهم در شرايط آزاد مورد استناد باشد و نه در شرايط غيرانسانی و دربند. جناب آقای قاضی! می دانم پاسخ بسياری از پرسش هايی كه مطرح كرده ام را شخص شما نمی دانيد و نخواهيد دانست. اما بنده به عنوان يك طرف اين ماجراها در اين دفاعيات بخش هايی از آنچه در حضور من گذشته است را می گويم تا اگر طالب حقيقت برای اجرای عدالت هستيد از قدرت خود برای يافتن اين پاسخ ها بهره ببريد. هر چند نه تنها بر شما خرده ای نيست كه نتوانيد اما بايد بشنويد و بدانيد تا سپس حكم روا داريد. اينجانب در ادامه سعی خواهم كرد تا در ذيل اتهامات مطروحه در كيفرخواست، محورهايی را تشريح نمايم كه هم می توانند دفاع از خود تلقي شود و هم روشنگری در باب مقولاتی كه مرتبط با پرونده است و شايد پيش از اين كمتر از آن سخن گفته شده و پنهان نگاه داشته شده است. *** نكته: پنج اتهام از هفت اتهام برشمرده در كيفرخواست دادسرا، اتهاماتی فی نفسه سياسی و مطبوعاتی هستند و بايد در دادگاهی با حضور هيأت منصفه و به صورت علنی برگزار شود كه اين تصميم را به قاضی دادگاه می سپارم. الف- "اتهام عضويت در جمعيت هايی كه در داخل كشور با هدف برهم زدن امنيت تشكيل گرديده است" الف-1-: بنده يك روزنامه نگار هستم و متأسفانه خلط دو حرفه فعاليت سياسی و روزنامه نگاری از ديد حكومت در اين سال ها هر حركت حرفه ای روزنامه نگاری را با توهمات سياسی تعبير كرده است. اين اتهام نيز ناشی از همين نگاه اشتباه است. بنده هرگز در هيچ گروه غيرقانونی در داخل كشور عضو نبوده ام تا چه رسد اينكه چنين گروه فرضی ای با هدف برهم زدن امنيت تشكيل شده باشد. من يك روزنامه نگار هستم و حسب وظيفه روزنامه نگاری ام با سياستمداران و كارشناسان و حتی مقامات كشوری ارتباط دارم. اصلا به بنده نشان بدهيد گروه مورد نظر دادستانی چه گروهی است. اگر ديدن امثال بهزاد نبوی است، بنده به تعداد كمتر از انگشتان يك دست نايب رييس مجلس شورای اسلامی در دوره ششم (بهزاد نبوی) را ديده ام و آنهم در حضور گروهی از روزنامه نگاران ديگر. همانگونه كه با افرادی ديگری از جمله آقايان كروبی، اصغرزاده و بسياری ديگر از نمايندگان مجلس دیدار و گفتگو داشته ام. آيا ديدن چنين افرادی در شرايطی كه از مقامات كشوری هستند (نايب رييس مجلس، معاونان وزارتخانه های دولت و نمايندگان مجلس) جرم است؟ پس بسياری در اين سال ها مرتكب جرم شده اند! كه اين افراد را ديده اند يا با آنان گپ زده اند. جمعيت غيرقانونی توهمی بيش نبود كه دادستانی علاقه مند بود كشف اش كند، البته در تخيلات خود وگرنه كدام منطق می گويد گروهی از مسئولين كشوری شكل بگيريد تا امنيت كشوری كه مسئولش هستند را برهم بزنند؟! الف-2-: از مشكلات بزرگ روزنامه نگاران در اين سال ها اين بود كه هيچ كس برای روزنامه نگار، فكر و انديشه و اعتقادات مستقلی قائل نيست. از سوی حكومت متهم به ابزار بيگانگان بودن می شدند و از سوی ديگر عامل و يا سمپات اين فرد و آن فرد و اين جريان و آن جريان. اما لحظه ای به اين موضوع نخواستند فكر كنند كه يك روزنامه نگار هر عملش بر اساس تفكر شكل گرفته خودش است و كمترين تأثير را از ديگران می پذيرد. البته اين موضوع تنها شامل حال روزنامه نگاران نيست. اين مقوله را يادآور شدم تا بگويم به عنوان يك روزنامه نگار در طول دوران فعاليت حرفه ای ام نه تحت تأثير القائات بهزاد نبوی بوده ام و نه مصطفی تاج زاده و نه اميرانتظام و نه حتی سعيد مرتضوی. من به آنچه خود اعتقاد داشته ام می پرداختم و بر اساس رسالتی كه قلم و منزلت حرفه ای ام به من می داد، عمل می كردم. چرا هرگز نيمه پر ليوان ديده نمی شود. من يك روزنامه نگارم و به قوانين كشور در حيطه فعاليت ام ملتزم بوده ام. خوشحال می شدم اگر دادسرای تهران در كيفرخواستش يك مورد از نوشته هايم را به عنوان مصداق حقوقی زير پا نهادن قوانين كشور نشان می داد. به توهم و سليقه هم كاری ندارم كه هرچه در اين كيفرخواست آمده، تنها به اقارير من در شرايط خاص، مستند است كه به نيت های پشت ذهن نويسنده می پردازد. چون هيچ جمله ای از اين دست در نوشته هايم نمی يافتند مرا وادار می كردند تا بگويم قصد و تحليل ام از نوشتن فلان جمله اين بود! آيا اين جز تفتيش رسمی عقايد است؟ اين را ديگر نمی توانيد سياه نمايی بناميد مگر اينكه اصل وجود يك انسان كه بر او اين مصائب رفته است را نفی كنيد. ب- "اتهام فعاليت تبليغی عليه نظام مقدس جمهوری اسلامی از طريق نگارش و درج مقالات در سايت های اينترنتی غيرقانونی مثل گويا و امروز" ب-1-: فعاليت تبليغی عليه نظام يعنی چه؟ آيا نقد و انتقاد از رفتارها و عملكردها، فعاليت تبليغی عليه نظام است؟ پس بايد رسما اعلام كنيد نقد و انتقاد ممنوع است، حتی از دون پايه ها. متأسف هستم كه در اين سال ها همه مصداق نظام شده اند و انتقاد از آنان، انتقاد از نظام تعبير می شود. اما به بنده بگوييد روزنامه نگار چه نقشی در جامعه دارد؟ آيا جز اطلاع رسانی و آسوده نگذاشتن كسانی كه در مسير خلاف منافع ملی در حركت هستند؟ آيا فرق روزنامه نگار با ديگر اقشار، نكته سنجی ها و ريزبينی هايش نيست؟ اگر نيست چرا خود و ما را سركار گذاشته ايد، رسما اعلام كنيد كه ما شغلی و چيزی به نام روزنامه نگار و روزنامه را نمی خواهيم! شايد مطلوب برای برخی ميرزابنويسان مداحی است كه همه چيز را گل و بلبل می بينند و ابزار توجيه در دست دارند تا رسالت روزنامه نگاری. اينجانب هرگز و در هيچ مطلبی قصدم فعاليت تبليغی عليه نظام نبوده است و هر آنچه گفتم يا نوشتم، تنها برای اصلاح امور و بهبود روند اداره كشور بوده است. البته هم اين گفته ها و نوشته ها تنها نظر و ديدگاه يك فرد است كه روزنامه نگاری، حرفه اش است. ب-2-: در اتهام، اشاره شده است به "درج مقالات در سايت های غيرقانونی مثل گويا و امروز". سوال اول اين است كه غيرقانونی بودن يك سايت را چه مرجعی تعيين می كند. از چند سال پيش هيأتی از سوی قوه قضائيه و دولت تعيين گرديد تا به اصطلاح مصاديق را تعيين كند، البته برای فيلترينگ. هدف اوليه اين هيأت نيز ظاهرا سايت های غير اخلاقی بود اما نكته جالب اين است كه در شرايط كنونی باز كردن سايت های غيراخلاقی با مانع كمتری مواجه است و فيلترينگ تنها شامل حال بخش وسيعی از سايت های سياسی شده است. اما اين موضوع چه ارتباطی با من دارد؟ بنده تنها چند مطلب برای سايت امروز كه در آن سال تازه راه اندازی شده بود و مسئولينش از افراد مورد اعتماد همين نظام بودند نوشتم كه البته آنها هم هيچ مشكل قانوني در محتوا نداشت و هنوز هم قابل دفاع است چون نوشتاری تحليلی بود. اما نكته اينجاست؛ زمانی كه بنده همان چند مطلب را نوشتم، اصلا چنين كميته ای برای غيرقانونی اعلام كردن سايت ها وجود نداشت! الان هم كه ظاهرا وجود دارد چه زمانی ليست سايت های غير قانونی را اعلام كرده است؟ ای كاش دادسرای تهران برای عنوان كردن اتهام برای متهم اندكی هم وقت صرف تحقيق می نمود تا زمان انتشار مطالب را با زمان تشكيل چنين كميته تطبيق دهد و بعد كيفرخواست بنويسد. عقل حكم می كند درصدی هم بايد به اعترافات متهم دربند و درستی سخنانش شك هم داشت! بنده صريحا اعلام می كنم كه هيچ مطلبی را با نيت تبليغ عليه نظام ننوشته ام و اصولا سايت غيرقانونی ای در آن زمان وجود خارجی نداشت وگرنه در همان گويانيوز كه در كيفرخواست نام برده شده است، هنوز هم هستند روزنامه نگارانی از طيف اصولگرا و حتي محارم دولت كنونی كه بخش ويژه آرشيو مطالب داشته و دارند. ب-3-: در اين جا لازم است يك نكته را به دادسرای تهران يادآور شوم و آن اينكه اگر قصد نوشتن كيفرخواست و يا بازپرسی از متهمی را داريد كه در حيطه های تخصصی در زندان شماست، حتما اطلاعات اوليه آن تخصص را نيز داشته باشيد. من متأسف هستم كه دست اندركاران بازجويی و تهيه كيفرخواست نه ايميل را می شناختند و نه مقوله ای به نام لينك دادن و نه حتی اندك آگاهی از فضا مجازی اينترنت داشتند. بهرحال فرجام آن همين می شود كه در كيفرخواستی که شاهدش هستيد. پرونده معروف به فعالين اينترنتی خالی است از حتی يك موضوع تخصصی در اين رابطه!! ج - "اتهام توهين به رهبری" ج-1-: از طنزهای تلخ اين كيفرخواست همين بخش است. سوال اول اينكه توهين يعنی چه؟بنده در كدام مطلب و كدام گفته ام به رهبری توهين كرده ام. در زندان كه بودم از ميان وسايل و نوشته هايی كه از منزلم خارج كرده بودند به همراه مطالب مختلف پرينت گرفته شده از اينترنت، نامه ای قديمی از سيد ابراهيم نبوی به رهبری نيز وجود داشت كه بنا بر گذشت زمان نام نبوی در آن كمرنگ شده بود. مدت ها بازجويان سعی داشتند به من بقبولانند كه اين نامه را من نوشته ام. حال با چه منطقي؟ نمی دانم! اما ظاهرا بازپرس دادسرا همچنان اصرار دارد كه آن نامه را من نوشته ام. می توانيد از ابراهيم نبوی بپرسيد كه من نوشته ام يا او. البته من آن نامه را خواندم و پرينت اش را در منزل داشتم، شايد اين موضوع از نگاه بازپرس جرم بوده است كه در كيفرخواست اتهام توهين به رهبری را آورده است. ج-2-: در كيفرخواست به يادداشتی در مورد "عبور از رهبری" اشاره شده كه ادعا شده است بنده با نام مستعار روزبه ايرانی در روزنامه شرق منتشر كرده ام. باز هم می گويم كاش نويسنده كيفرخواست و تيم های مختلف تحقيقات دادستانی تحقيق می كردند كه اصلا آيا چنين يادداشتی با چنين محتوا و چنين نام نويسنده ای وجود داشته است؟! خوشبختانه روزنامه ها را كه با ذره بين رديابی می كنند، اين مورد را هم می يافتند و بعد در كيفرخواست می آوردند! ج-3-: بنده از طرحی به نام "عبور از رهبری" بی خبرم و باز هم می گويم من تنها يك روزنامه نگارم و همه آنچه در اين باره در كيفرخواست آمده داستانسرايی هايی است كه بازجويان زيرنظر دادستان تهران به آن علاقه داشتند، البته علاقه داشتند داستان های آنان از زبان ما گفته يا نوشته شود. ج-4-: اين موضوع (طرح عبور از رهبری) البته در توبه نامه ای نيز كه پيش از آزادی از من اخذ شد توسط دادستان تهران نيز مورد اشاره قرار گرفت. مشخص است كه اين برنامه كاملا برنامه ريزی شده بود و بيشتر به يك جنگ سياسی با طرف مقابل شبيه بود تا يك توبه نامه!! د- "اتهام نشراكاذيب به قصد تشويش اذهان عمومی و مقامات رسمی در قالب نگارش مقاله در روزنامه ها و سايت های اينترنتي". د-1-: نشراكاذيب نياز به شاكی خصوصی دارد، شاكی خصوصی بنده در دوران بازداشت كيست و يا چه نهادی است؟ خرسند می شدم اگردر كيفرخواست نمونه ای از نشراكاذيب را می ديدم. كدام كذبی را نشر داده ام؟! در كيفرخواست به چند عنوان از نوشته هايم اشاره شده است كه متأسفانه همه نوشته و تحليل های القايی بازجوی پرونده در مورد يادداشت هايم است كه بنده انشاء كرده ام. حداقل كاش برای صدور كيفرخواست، اصل يادداشت های اشاره شده هم مورد مطالعه قرار می گرفت تا قلبی در محتوا صورت نگرفته باشد. بنده در طول اين سال ها، صدها يادداشت و ده ها مقاله در نشريات داخلی منتشر كرده ام كه هيچ كدامشان غيرقانونی نبوده اند. خوشحال می شوم اگر كذب بودن يك موردش را به من نشان دهيد. د-2-: در كيفرخواست اشاره شده است به ارتباط من با سايت های غيرقانونی و راديوهای بيگانه. در همان دوره بازداشت هم از بازجويان پرسيدم آيا برای اين ادعا مدرك هم داريد؟ گفتند بله ما همه چيز را می دانيم! الان مشخص شده است كه هيچ نداشتند و اصولا چيزی نبوده تا داشته باشند، تنها زندانی دست و پا بسته ای می خواستند كه هر چه آنها می گويند را اجرا كند! داستان هايشان را بنويسند و پروژه سياسی خود را پيش ببرند! آنها با دنيای مجازی اينترنت و رسانه، بيگانه بودند و فكر می كردند هر كسی ايميلی (پست الكترونيكی) دارد، حتما جاسوس است! در همان دوره بازداشت هم تمام ايميل مرا زير و رو كردند آيا چيزی برای اثبات ادعای خود يافتند؟! سپس با فشار مرا مجبور كردند توهم هايشان را انشاء كنم و امروز نيز در اين كيفرخواست به آن استناد می كنند. بنده با هيچ سايت غيرقانونی ارتباط نداشتم و اگر آگاهی اينترنتی داشتند می فهميدند كه آن چيزی را هم كه آنها ديده بودند لينك مطالبی بوده كه در روزنامه ها منتشر می كردم و يا لينك مصاحبه هايی بوده كه با خبرگزاری های داخلی كشور داشته ام. د-3-: در اين بند از كيفرخواست به عنوان تشريح اتهام، به موضوع زهرا كاظمی و مصاحبه من با راديو فردا در اين رابطه اشاره شده است. من از اين فرصت تاريخی بهره می برم تا ماجرایی تكان دهنده و خنده دار را برايتان تشريح كنم. اما چرا به اين موضوع بيشتر می پردازم چون معتقدم علت بازداشتم در ماجرای پرونده سايت های اينترنتی از همين مصاحبه با راديو فردا در مورد زهرا كاظمی و كينه شخصی دادستان تهران آغاز شده است. تابستان سال 1382 بود. من مسوول سرويس سياسی روزنامه اعتماد بودم. زهرا كاظمی در زندان به طرز مشكوكی كشته شد. گزارش رسمی دولت جمهوری اسلامی اين موضوع را تأييد كرد؛ مرگ يك خبرنگار در زندان اوين. اين موضوع ماجرای كش داری شد كه هنوز هم فرجام مناسبی نيافته است. يك سوی اين ماجرا دادستان تهران قرار داشت. در مجلس ششم اين موضوع به صورت جدی پيگيری می شد. چند ماه از اين ماجرا می گذشت. كميسيون اصل 90 مجلس ششم پس از بررسی های مختلف و شنيدن سخن طرف های مختلف گزارشی را آماده انتشار در صحن علنی مجلس می كند. تا جايی كه در خاطرم هست پس از ماه ها معطلی، آن گزارش در پائيز سال 1382 از تريبون مجلس خوانده می شود. از راديو سراسری كشور نيز به شكل مستقيم پخش می شود. همه دنيا نيز از راديو اين موضوع را انعكاس داده بودند. پس موضوع محرمانه نبود. اگر هم بود مجلس قانونی كشور تشخيص داده بود تا به اطلاع افكار عمومی برساند. عصر همان روز ما در روزنامه مشغول فعاليت روزانه بوديم تا روزنامه روز بعد را برای انتشار آماده كنيم. منطق حكم می كرد با توجه به همه آنچه گفته شد گزارش مجلس نيز در روزنامه ها منتشر شود. ساعت 8 شب از دادستانی تهران، شخص دادستان با تك تك روزنامه ها تماس گرفت و تهديد كرد كه اگر گزارش را منتشر كنيد، توقيف خواهيد شد. اين اولين بار نبود كه چنين درخواست هايی از سوی دادستانی مطرح می شد و متأسفانه مديران روزنامه های اصلاح طلب نيز اكثرا گوش به فرمان بودند، چون می خواستند بمانند. نام زهرا كاظمی در چند دقيقه از تمام صفحات روزنامه ها برداشته شد. اتفاقی كه آنهمه بازتاب داشت، در روزنامه های ايران اثری از آن ديده نمی شد. من احساس بدی از كار در چنين محيطی داشتم. صبح روز بعد كه روزنامه های ايران خالی از نام زهرا كاظمی منتشر شد. حق بود كه جهانيان متعجب شوند. از رسانه های مختلف خارجی با روزنامه ها تماس گرفتند، كسی پاسخگو نبود. من به عنوان مسئول سرويس سياسي روزنامه اعتماد اعلام آمادگی كردم كه در مصاحبه ای با راديو فردا شركت كنم. در آن مصاحبه شركت كردم و معتقدم قانونی ترين سخنان را به زبان آوردم. مگر قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نمی گويد كه هيچ مقامی نمی تواند نشريات را وادار به انتشار مطلبی و يا مانع از انتشار مطلبی كند؟! بنده در آن مصاحبه اعتراض كردم به دادستان تهران كه چرا كار خلاف قانون انجام داده است. در حالی كه اين گزارش از راديو و تلويزيون های خارجی پخش شده است، چرا روزنامه ها حق انتشار آن را ندارند؟! من در آن مصاحبه گفتم دادستان حق نداشت به روزنامه ها تلفن بزند و ضمن تهديد، آنان را مجبور به سانسور مطلبی كند، همين. هنوز هم معتقدم كار درستی انجام داده ام و در چارچوب قانون نيز حرف زده ام، چون عمل دادستان خلاف قانون بود. در كيفرخواست اشاره شده است، طبق مصوبه شورای عالی امنيت ملی مصاحبه با راديو فردا جرم تلقی می شود. بنده چنين مصوبه ای را نديده ام و اگر هم وجود داشته باشد به بنده ابلاغ نشده است. شاید اگر ابلاغ می شد اقدام به چنين كاری نمی كردم. پس از انجام آن مصاحبه از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی احضار شدم. به وزارت اطلاعات مراجعه كردم و در اين مورد پاسخ دادم و دلايلی كه داشتم برای انجام اين مصاحبه تشريح كرد. آنجا هم از وجود چنين مصوبه ای اظهار بی اطلاعی كردم. مصاحبه با راديوهای خارجی فی النفسه نبايد جرم تلقی شود بلكه محتوای سخن كه گفته می شود می تواند حامل بار مجرمانه باشد وگرنه راديو به مانند روزنامه تنها يك رسانه است. اما اين همه ماجرا نبود، چون من در اين ماجرا تنها مانده بودم و هيچ مسئول روزنامه ای حاضر نبود شهادت دهد كه با تهديد دادستان از انتشار آن گزارش قانونی دست كشيده است! دادستان تهران يكسال بعد يعنی در ماجرای پرونده وبلاگ نويسان ماجرای آن مصاحبه را جبران كرد. شب اول بازداشت از سوی بازجو به من همان مصاحبه و آن ماجرای زهرا كاظمی يادآوری شد، البته با طعنه و خط و نشان كشيدن. اما طنز تلخ اين جا بود. در دوره بازداشت روزی بازجو به سراغ من آمد و در اتاق بازجويی زير مصاحبه با راديو فردا در مورد زهرا كاظمی خط كشيد و گفت بايد برای جبران اين موضوع در متنی كه در دادگاه می خوانی، بگويی مرگ زهرا كاظمی نقشه و طرح بهزاد نبوی بوده است! يعنی من بگويم بهزاد نبوی، زهرا كاظمی را دعوت كرد به ايران تا او برود جلوی زندان اوين دستگير شود و بعد اعتصاب غذا كند و بميرد تا اصلاح طلبان از اين موضوع براي بركناری دادستان تهران بهره ببرند!! آقای قاضی! می بينيد چگونه قدرت جلوی چشم انسان ها را می گيرد؟ من بايد داستانی را می نوشتم و در دادگاه می گفتم كه خون يك انسان در آن بازيچه اميال ديگران شده بود. اين ماجرا را چندبار در متن های مختلف نوشتم و هر بار با نظر دادستان تهران، بخشی از آن اصلاح شد، تا پس از چند روز تمركز روی اين موضوع آنقدر دادستان غيرواقعی و اغراق آميز و تخيلي شده بود كه خودشان از اين سناريو منصرف شدند. حالا پرسش من اين است، آن متن ها كه در مورد زهرا كاظمی از بنده گرفته شد كجای پرونده است؟ چرا از پرونده حذف شده است؟ چرا دفاع از اصول حرفه ام، چنين تاواني را تنها بر اساس كينه شخصی يك فرد به دنبال بايد داشته باشد؟ آيا اين است عدالت علي (ع)؟! هـ - "اتهام اخلال در نظم و آسايش عمومی از طريق حضور در تجمعات غيرقانونی با توطئه قبلی و دسته جمعی". هـ -1-: بنده يك روزنامه نگار هستم. شغل ام اطلاع رسانی است اما در طول اين سال ها بيشتر يك مدير سرويس سياسی پشت ميزنشين بودم تا گزارشگری حاضر در حوزه خبری. اين اتهام را نيز به كلی رد می كنم. بنده در هيچ تجمعی در اين سال ها شركت نداشته ام و همواره در اتاق محل كارم مشغول انجام وظيفه بوده ام. خواهش می كنم استنادات چنين اتهامی را نيز به دادگاه ارايه كنيد، يك عكس، يك فيلم و حتي يك شنود تلفنی مرا. در زندان هرچقدر اصرار كردم كه لااقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی استعلام كنيد كه بنده در تجمعات حضور و نقش داشته ام يا نه، هرگز نپذيرفتند. علت اصرارم اين بود كه می دانستم وزارت اطلاعات صددرصد از چنين تجمعاتی فيلمبرداری كرده است چرا يك صحنه از حضور مرا ارايه نكردند. از سوی ديگر به بنده در زندان فشار آورده می شد كه بپذيرم در تجمعات با موبايل به راديوهای بيگانه گزارش داده ام. بنده اصرار می كردم موبايل من از زمانی كه خريداری شده است به شكل كاملا محسوسی تحت كنترل وزارت اطلاعات بوده است، لااقل از وزارت اطلاعات استعلام كنيد و يا از مخابران كه آيا بنده درتجمعات اصلا تماس از خارج كشور يا تماس با خارج از كشور داشته ام تا گزارش بدهم. بنده خوشبختانه عادت كرده ام در تمام طول دوران فعاليت حرفه ای ام شفاف عمل كنم و هيچ موضوع پنهانی نداشته باشم. شنودهای تلفنی قانونی و غيرقانونی از تلفن های من می تواند گواهی بر اعمال و رفتارم باشد. يكبار ديگر به قاضی محترم دادگاه عرض می كنم، بنده در هيچ تجمع غيرقانونی شركت نكرده ام، چه رسد به اينكه اين شركت با توطئه قبلی و دسته جمعی انجام شده باشد! اگر كسی يا كسانی در اين ميان با توطئه قبلي نظم و آرامش عمومی را برهم زده اند، كسانی هستند كه با طراحی سناريويی از پيش تعيين شده، خانه عنكبوت در ذهن خود ساختند و جوانان اين مرز و بوم را برای تأييد داستان های خود، مدت ها در سلول های انفرادی قبر مانند نگهداری كردند و با افتخار توبه نامه هايشان را تيتر كردند و عليه رقيبان سياسی خود پرونده های خيالی ساختند. هـ -2-: در بخشی از كيفرخواست آمده است متهم خود را پسر خوانده، اميرانتظام خوانده و يا بارها قصد فرار از كشور را داشته است. درمورد اول بايد بگويم كجای دنيا يك علاقه و رابطه انسانی جرم است كه علاقه مندی به اميرانتظام جرم باشد. در ضمن بنده چه زمانی و بر اساس كدام مدركی بارها قصد فرار از كشور را داشته ام؟! اگر واقعا قصد فرار از كشور را داشتم آيا نبايد در همان آستانه دستگيری ام كه يكی از دوستان نزديك و همكار وهم خانه ای سابقم بازداشت شده بود، فرار می كردم؟ اما با اينكه می دانستم به سراغ من هم خواهند آمد حتی از تهران هم بيرون نرفتم و 20 روز پس از بازداشت همكارم و دوستم (شهرام رفيع زاده) بازداشت شدم. و- ز - "اتهام شرب خمر و فراهم نمون موجبات فساد و ارتباط نامشروع" دو اتهام را با هم دفاع خواهم كرد و در حاشيه اش به نكته ای هم اشاره خواهم داشت. اتهام شرب خمر و پذيرفتن رابطه نامشروع حاصل يك هفته شكنجه روحی و جسمی و كتك خوردن های متوالی بود، چرا، چون در ابتدای بازداشت تنها چيزی كه مطرح نشد اتهام های سياسی و روزنامه نگاری بود. بنده يك هفته شبانه روز بازجويی و فحش و كتك را تحمل كردم تا زير بار اتهام فساد اخلاقی نروم اما به قول بازجوی پرونده، متهم را بايد اول شكست و چه چيز بهتر از اينكه آبرويش را در جامعه در خطر بياندازی!! بنده تحت شكنجه، داشتن رابطه نامشروع با يكي از روزنامه نگاران مونث ديگر را پذيرفتم. هرچند مدتی بعد و درهمان زندان آن را تكذيب كردم. اما امروز و در محضر دادگاه نيز يكبار ديگر يادآور می شوم كه اين دو اتهام (شرب خمر و رابطه نامشروع) كذب محض است و بنده با هيچ فردی رابطه نامشروع نداشته ام و اصولا وقتی كه بازداشت شدم متأهل بودم. برای روشن شدن اذهان عمومی و قاضی محترم پرونده بايد يادآور شوم كه بازجويان پرونده انسان هايی بودند كه عقده های فروخفته جنسی داشتند. در ماجرای پذيرفتن اتهام رابطه نامشروع وقتی من تحت فشار طاقت فرسا اين موضوع را پذيرفتم، آنها پذيرفتن اصل موضوع را كافی ندانستند و خواستار تشريح و تفسير همه مراحل يك رابطه جنسی شدند. وقتی با مقاومت بنده در نگارش چنين اوهامی مواجه شدند، شروع كردند به تشريح روابط جنسی دو جنس مخالف و از من خواستند تا آنچه آنها می گويند را بنويسم، به گونه ای كه چندين صفحه از صفحات بازجويی اختصاص به تشريح روابط جنسی داشت. می دانيد برای چه؟! برای آن كه با تأسف نوشته های ما را كپی می كردند و بين خود توزيع می كردند و با لذت می خواندند. بازجويان به صراحت می گفتند گرفتن اعتراف در مورد مسايل جنسی معمول همه بازجويی ها است!! حال آيا باز هم بايد چنين اتهامات نخ نمايی در كيفرخواست آورده شود. آن هم برای منی كه تاكنون هيچ احد و الناسی شهادت نخواهد داد كه نگاه غيراخلاقی به او داشته ام. اما به من ثابت شده است كه بازجويان پرونده همه عقده جنسی دوران گذشته خود را عقده گشايی می كردند. قاضی محترم دادگاه! بنده تمام آنچه در كيفرخواست به عنوان اتهام در اين موارد نيز اشاره شده است را رد و تكذيب می كنم. آنچه بر من در زندان مشخص شده بود اين موضوع بود كه همه هدف تشكيل چنين پرونده هايی برای روزنامه نگاران و حتی فعالان سياسی منتقد، در ابتدا فاسد جلوه دادن آنان است و در ثانی جاسوس خواندنشان. پس چرا دادستانی كه در دوران بازداشت ما آنهمه در مورد جرايم امنيتی و جاسوسی ما با رسانه ها مصاحبه كرده بود، يك مورد ازمداركش را در پرونده و كيفرخواست ارائه نداده است؟ آيا روزنامه كيهان كه بازجویی های ما در زندان در فاصله 24 ساعت به آنها می رسيد، حاضر است اين گفته های مرا نيز منتشر كند؟! آيا خبر داريد وقتی ما برای تكذيب توبه نامه های اجباری و مصاحبه تلويزيونی غيراختياری خود به سوی مقامات عالی رتبه نظام رفتيم، دادستان تهران پيغام داد كه "در روز خيلی ها بر اثر تصادف می ميرند، می تواند يكی هم شما باشيد"! آيا يك لحظه به اين موضوع هم فكر كرده ايد، آنهمه مواردی كه در كيفرخواست آورده شده و اتهامات رنگارنگی كه مطرح شده، برای يك جوان تازه 27 ساله شده است! آن هم جوانی كه در همين نظام پرورش يافته و در همين آموزش و پرورش متعهدانه شخصيت اش شكل گرفته، است. قاضی محترم دادگاه! از اينكه سخنان مرا شنيديد سپاسگذارم و اميدوارم بر اساس حق و حقيقت و وجدان خود قضاوت كنيد. هر چند اطمينان دارم پس از طرح اين سخنان، فشارهای پيدا و پنهانی بر شما سايه خواهد افكند. بهرحال به سهم خود ازتمام كسانی كه در ايام درد و رنج ما را ياریگر بودند، سپاسگزارم. از آيت الله شاهرودی، رياست محترم قوه قضائيه بابت پذيرش و شنيدن درد دل ها و رنج های ما در زندان، از برخی معاونان محترم و ارزشمند رياست قوه قضائيه كه در سياهی ها به ما اميد دادند، از جناب آقای آوايی، رياست محترم كل دادگستری استان تهران كه در همين مدت كوتاه نشان دادند باتقوا هستند و آگاه به شرايط زمانه، از هيأت پيگيری و نظارت بر اجرای قانون اساسی منصوب رييس جمهور خاتمی بابت شنيدن حرف های ما و البته از همه آنانی كه فشارهای پيدا و پنهان را تحمل كردند و نگذاشتند روزنه های زندگی و معيشت ما بسته شود. قاضی محترم دادگاه! آنچه گفتم تنها بخش هايی از ماجراهای اين پرونده جنجالی بود كه اميدوارم در پايان هيچ حقی، ناحق نگردد و هيچ ظالمی از كيفر نگريزد. آنچه گفتم حقيقتی بود كه خداوند شاهد همه اش بود و بسياری ديگر. همه تلاش من در اين مدت اين بود كه آنچه صلاح است، پيگيری شود. حتی اگر در اين شرايط روزنه های تنفس هر روز بر ما تنگ تر گردد. به اميد روزی كه هيچ بيگناهی به جرم گناهان ناكرده اش به محاكمه كشيده نشود.
روزبه ميرابراهيمی نوشته شده در12 آذر ماه سال 1385 شمسی
متن کامل از وبلاگ شبنامه ها
www.shabnameha.net

Sunday, December 17, 2006

برگزاري دادگاه وبلاگ‌نويسان به پنجم دي‌ماه موكول شد

برگزاري دادگاه وبلاگ‌نويسان به پنجم دي‌ماه موكول شد

جلسه‌ي رسيدگي به اتهامات چند تن از وبلاگ ‌نويسان كه قرار بود ساعت 10 صبح روز يكشنبه برگزار شود، تجديد شد.
محمد سيف‌زاده، وكيل مدافع يكي از متهمان اين پرونده در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران گفت: حسب گفته‌هاي مسوولان دفتر شعبه‌ي 1059 دادگاه عمومي مستقر در مجتمع قضايي شهيد بهشتي، قاضي مسعودي‌مقام، شب گذشته در بيمارستان بستري شده و به همين دليل دادگاه رسيدگي به اتهامات وبلاگ‌نويسان به روز سه‌شنبه پنجم دي‌ماه سال جاري موكول شد

Saturday, December 16, 2006

Thursday, December 14, 2006




اتحاديه اروپا خواستار آزادی منصور اسانلو شد

راديو فردا : اتحاديه اروپا روز چهارشنبه سیزدهم دسامبر، بازداشت مجدد منصور اسانلو رييس هيات مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه را محکوم کرد.اتحاديه اروپا در بیانیه روز چهارشنبه 13 دسامبر از ايران خواست که به حق آزادی بيان و حق ايجاد تشکل های آزاد کارگری، احترام بگذارد.رياست اتحاديه اروپا گفته است بازداشت منصور اسانلو رييس هيات مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، «هيچ توجيه معتبر و قانونی ندارد».در اين بيانيه همچنين آمده است:«اتحاديه اروپا عميقا از گزارش بازداشت منصور اسانلو توسط لباس شخصی ها و بدون حکم بازداشت و بدون انکه آقای اسانلو از امکانات حقوقی برخوردار بوده باشد، ابراز نگرانی می کند».منصور اسانلو چندی پيش به همراه چند تن از همکارانش مورد حمله و ضرب و شتم لباس شخصی ها قرار گرفت و بازداشت شد.وکيل آقای اسانلو گفته است که موکلش در سلول انفرادی زندان اوين بسر می برد.منصور اسانلو نخستين بار در دی ماه سال گذشته در پی اعتراض های صنفی بازداشت و زندانی شد. اين اعتراض ها با برخورد شديد نيروهای انتظامی همراه بود.آقای اسانلو پس از گذراندن هشت ماه زندان، ماه گذشته با پرداخت وثيقه ۱۵۰ ميليون تومانی آزاد شد.منصور اسانلو در حدود دو هفته پيش، توسط لباس شخصی ها، بازداشت شد. او از ملاقات با خانواده و وکلايش محروم است.دستگاه قضايی جمهوری اسلامی برای آزادی آقای اسانلو، قرار وثيقه ۳۰ ميليون تومانی ديگری صادر کرده است
منصور اسانلو
اين در حالی است که آقای اسانلو هنوز تفهيم اتهام نشده است.منصور اسانلو در پی اعتراض های سال گذشته، صدها کارگر و فعال سنديکايی شرکت واحد، از اشتغال محروم شدند و از بازگشت به کار در حدود ۵۰ تن از آنها همچنين جلوگيری به عمل می آيد. پس از آزادی، آقای اسانلو اخراج خود را غير قانونی توصيف کرد و خواستار بازگشت به کار شد. فعالان حقوق بشر و اتحاديه های کارگری ضمن اعتراض به بازداشت آقای اسانلو گفته اند بازداشت وی تنها به دليل ابرازعقايدش صورت گرفته است.کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی بارها مورد انتقاد کشورهای غربی و گروه های مدافع حقوق بشر قرار گرفته است.منصور اسانلو چندی پيش در نامه ای به دفتر رسيدگی به نقض حقوق شهروندی در ايران، در اعتراض به رفتار بازجوها توشت:« آنها با تغيير دادن گروه بازجويان، فشار زيادی از نظر روانی برمن وارد می کردند. سوال هايی می کردند که ابدا ربطی به اتهام وارد شده بر من نداشت. اتهام من اين بود که عنوان سنديکا را برای تشکيلات کارگری مان غصب کرده ام و عليه امنيت کشور اقدام کرده ام

Wednesday, December 13, 2006

محافظه کاران و اصلاح طلبان ، يگانگي و تفرقه

ايران : محافظه کاران و اصلاح طلبان ، يگانگي و تفرقه




محافظه کاران و اصلاح طلبان ، يگانگي و تفرقه
ايراني که رئيس جمهور محمود احمدي نژاد معرف آن است
نوشته Alexandre LEROI-PONANT
لوموند ديپلماتيک ir.mondediplo.com
برگردان: منوچهر مرزبانيان

اين ماه در ايران انتخابات دوگانه شوراهاي شهر و مجلس خبرگان رهبري برگزار خواهد شد. بدينگونه مرحله تازه اي از روياروئي محافظه کاران و اصلاح طلبان در صحن نظامي سياسي سر خواهد گرفت که در برابر گشايش مردم سالارانه اي که خواسته گروه اول است مقاومت مي ورزد. بحراني که در رابطه با ايالات متحده بر سر مسائل هسته اي بالا گرفته فرصتي براي رئيس جمهور احمدي نژاد فراهم آورده است که وحدت ملي را استوار سازد

مجلس خبرگان رهبري با هشتاد وشش عضو که همگي از ميان روحانيون و براي دوره اي شش ساله برگزيده ميشوند وظيفه سنگين تعيين رهبر انقلاب را بر عهده دارد (که در اصل مي تواند وي را نيز برکنار سازد). ناگزير همين مجلس است که جانشين آيت الله خامنه اي (۶۷ ساله) را در صورت درگذشت وي برخواهد گزيد. اهميت انتخاباتي که در اين ماه برگزار خواهد شد از همين جا سرچشمه مي گيرد و باز صحنه روياروئي اصلاح طلبان، هواداران هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور پيشين و نيز محافظه کاران خواهد شد. اين محافظه کاران بار ديگر موفق شدند صلاحيت نامزدهاي مذهبي ليبرال را به بهانه ناسازگاري با اسلام رد کنند؛ علاوه بر آن محافظه کاران روي دلسردي رقيبانشان که بسيار تضعيف شده اند حساب مي کنند. همزمان، رأي گيري براي گزينش شوراهاي شهر هم انجام خواهد گرفت که يکسال و نيم پس از دستيابي دولت کنوني رئيس جمهور احمدي نژاد به قدرت، محکي براي سنجش محبوبيت وي نيز فراهم خواهد آورد
انتخابات سال ۲۰۰۴، که پيش از آن شوراي نگهبان صلاحيت بخش بزرگي از نامزدهاي اصلاح طلب را به دست آويز «عدم التزام به اسلام» رد کرده بود، اکثريت محافظه کاري را روانه مجلس کرد. يکسال بعد انتخابات رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد را که تقريبا تا آنزمان کسي در خارج از ايران وي را نمي شناخت بر مسند رياست حکومت نشاند. علي رغم تخلف هائي که نمايانگر دور اول بود اين انتخابات بيش از هرچيز نشان از روي گرداندن بخش مهم کساني از اصلاح طلبان داشت که مستضعفين (بينوايان) ناميده مي شوند
در دو دوره رياست جمهوري آقاي محمد خاتمي (۲۰۰۵- ۱۹۹۷)، وضعيت طبقات متوسط و فرادست جامعه رونق گرفت. تثبيت نرخ تبديل ارز برپايه دلار، افزايش سرسام آور بهاي املاک و مستقلات، ترميم حقوق کارمندان در جامعه اي که بخش دولتي آن دچار آماس بي توازني است سهمي در رفاه و آسايش اين لايه هاي نوين جمعيت کشور داشت. در عوض وضع تنگدستان زير ضربه خرد کننده تورمي که نرخ آن به حدود ۲۰% مي رسيد رو به خرابي گذاشت. رها شدگان به حال خويش که از سخن پردازي در باره فضائل «گفتگوي تمدن ها» گوششان پر شده بود، به چشم خود مي ديدند که هردم از قدرت خريد آنها کاسته مي شود. لاجرم انتخاب آقاي احمدي نژاد که وعده زندگي بهتري به بينوايان ميداد و مافياي ثروتمندان را نکوهش مي کرد ريشه در همپيماني عملي ميان همين ها و محافظه کاراني داشت که سوداي بازيابي اسلامي سفت و سخت را در سر مي پروراندند. آيت الله خامنه اي پشتياباني خويش را از اين گروه دريغ نداشت، زيرا رژيم سياسي که اصلاح طلبان مي ستودند به چشم وي مظنون به عرفي گري و مخالف ولايت فقيه بود (۱
اصلاح طلبان در طول هشت سال رياست جمهوري آقاي خاتمي به هيچگونه اصلاحي در دستگاه دولتي دست نيازيدند و هيچ چاره ملموسي براي نظامي که بر درآمد بادآورده نفتي و زمين بازي بنياد گرفته است ارائه ندادند. آيت الله خامنه اي که مي ديد هم در قوه اجرائي و هم در قوه مقننه به مقابله با اختيارات وي برخاسته اند، عزم خويش را استوار ساخت تا قوه قانونگذاري را پس از انتخابات مجلس سال ۲۰۰۴ باز تصاحب کند. وي از پشتيباني استواري در دستگاه قضائي برخوردار بود که محافظه کاران همواره بر آن چيره بوده اند. با انتخاب رئيس جمهور جديد در سال ۲۰۰۵ وي توانست نفوذ تعيين کننده اي بر قوه اجرائي بدست آورد و قدرت خويش را مستحکم گرداند
بستن روزنامه شرق يکي از دژهاي اصلاح طلبان در سال ۲۰۰۶ و دستگيري آقاي رامين جهانبگلو براي به زانو در آوردن روشنفکران (که سرانجام با سپردن وثيقه آزاد شد) ظرفيت اعتراضي جامعه مدني را کاهش داده است. از اين پس روشنفکران در جامعه اي که مخالفت سياسي قانوني مقبوليت خود را بسيار از دست داده است خود به سانسور خويشتن مي پردازند. افزايش قيمت نفت در سال هاي اخير بهبود وضع طبقه متوسط جديدي را ميسر ساخته که از ترس بروز بحراني عمده در جامعه که امتيازهاي اقتصادي وي را بر باد دهد، خود را از همه ماجراجوئي هاي سياسي کنار کشيده است
با تکيه زدن رئيس جمهور تازه بر اريکه قدرت، زير و رو کردن هاي عميق مقام ها در صحن دولت آغاز شد. تمام سلسله مراتب سياسي و نهادين جابجا و چندين هزار مقام را دست بدست کردند. حتي سر پرستان و رؤساي دانشگاه ها هم در امان نماندند و دانشگاهياني را که نزديک به اصلاح طلبان بودند بازنشسته کردند. رئيس جمهور احمدي نژاد که ميدانست قشر غير مکتبي دستگاه دولتي وي را قبول ندارد به فن سالاران حمله ور شد و حتي در پائيز ۲۰۰۶ سازمان برنامه و بودجه که اعتبارات مالي به وزارتخانه هاي گوناگون تخصيص مي داد را منحل کرد؛ اختيارات اين سازمان را به استانداري ها سپرده اند که وابسته به وزارت کشور يکي از دژهاي محافظه کاران است
وزارت ارشاد اسلامي که وظيفه کنترل رسانه ها و آثار فکري و فرهنگي را بر عهده دارد، در زمان رياست جمهوري خاتمي به نهادي براي ارتقاء فعاليت هاي فرهنگي تحول يافته بود. نه فقط انتشار آثاري که به بررسي جامعه و يا گشايش ميدان سياست مي پرداختند، اما همچنين آثار هنري و فرهنگي بطور اعم چندين برابر شده بود؛ مجوز هاي بسياري براي چاپ نشريات صادر کرده بودند. اما محافظه کاران دستگاه قضائي را همچون وزنه متقابلي براي سرکوبي فعاليت هاي روشنفکرانه مخالف بکار گرفتند. با انتخاب آقاي احمدي نژاد اين وزارتخانه نقش سرکوبگرانه خود را از سرگرفت

سرانجام رئيس جمهور جديد (در قالب قراردادهائي که به دلار منعقد شده است) مبالغ هنگفتي را ميان جناح هائي از سپاه پاسداران که پشتيبان وي بودند توزيع کرد (به مطلبي در اين باره در همين شماره نگاه کنيد). چندين ميليارد دلار هزينه ساختن شبکه لوله هاي انتقال گاز را به قرارگاه بازسازي خاتم الانبيا سپرده اند که سازماني وابسته به سپاه پاسداران است. سپاه پاسداران (که مي تواند کالاها را معاف از عوارض و ماليات ها وارد کند و آزادانه در بازار به فروش برساند) به غولي اقتصادي و يکي از بازيگران عمده بخش نفت تبديل شده است. اين گشاده دستي هاي دولت، که بخشي از هوادارانش را در بر مي گيرد، همراه با سياست «چاپ بدون پشتوانه اسکناس» راه را بر تورمي گشوده که با افزايش قيمت مايحتاج اوليه، قدرت خريد تهي دستان را بيشتر از پيش کاهش داده، و بخش بزرگي از تنگ دست ترين اقشار جامعه و طبقه خرده پاي شهري با منابع محدود درآمد را سرخورده کرده است. حال آنکه اينها از رياست جمهوري احمدي نژاد انتظار داشتند که وضع زندگي آنها را بهتر کند
با اينهمه خود مردم به اعتراضي روياروي برنخاسته اند. بلکه بيشتر دانشگاهيان، روشنفکران و روزنامه هائي با گرايش اصلاح طلبي مانند اعتماد ملي هستند که خويشتن را سخنگوي آنها براي سرزنش سياست اقتصادي و اجتماعي حکومت و افزايش بيکاري ساخته اند. در واقع تنگناهائي که نظام بانکداري امارات عربي متحده (عمدتا در دبي و قطر که حضور بازرگانان ايراني در آنها مهم است) و همچنين سنگاپور زير فشار واشنگتن بوجود آورده اند و نيز سرباز زدن بخش عمده اي از لايه هاي فن سالار از همکاري با دولت آقاي احمدي نژاد، از جمله بخش هائي از محافظه کاران با گرايش «ميانه رو»، حکومت فعلي را گرفتار آزمون سختي ساخته است. با اينکه اکثريت مجلس محافظه کار است با اينهمه همين مجلس ويرا ناگزير ساخت دو وزيري که متصدي وزارت تعاون و وزارت رفاه و تأمين اجتماعي بودند را عوض کند. احتمال اين هم هست که وزيران ديگر هم ناچار به استعفا شوند

بازگشت به شعارهاي کهنه

حکومت آقاي احمدي نژاد بر پايه همدستي چندين گروه سياسي و نظامي بنياد نهاده شده است. نخست جناح سفت و سخت روحانيوني است که خواستار اجراي مطلق اصل ولايت فقيه اند. در بطن اين گروه که به رهبر انقلاب وابسته اند آيت الله مصباح يزدي اهميت بسزائي دارد. پس از آن جناحي از سپاه پاسداران جاي گرفته است که آرزو دارد ايران را قدرت مسلط بر منطقه سازد. در عوض شاخه ديگر سپاه پاسداران، نماينده جناح تجدد خواه آن و دنباله رو سرتيپ محمد باقر قاليباف شهردار تهران است که نامزد اتنخابات رياست جمهوري بود
آن ۱۵% جمعيتي که همواره به محافظه کاران رأي داده اند هم به سلايق فرهنگي و مذهبي و هم به دلائل اقتصادي و اجتماعي از رئيس جمهور پيروي مي کنند. اين گروه «کجروي» اصلاح طلبان براي عرفي کردن جامعه و نفي مناسبات اجتماعي سنتي در سطح خانواده، به ويژه روابط ميان پسران و دختران و آزادي زنان را برنمي تابند. با اين حال بخش عمده اي از جوانان به سبب محافظه کاري آقاي احمدي نژاد در مسائل مذهبي و با اجرا نشدن وعده هاي وي در باره بهبود بخشيدن سريع به حال و روز تهي دستان از وي روي گردانده اند. پس از يکسال ونيمي که محافظه کاران حاکميت را بدست گرفته اند تهي دستان ديگر وعده هايش را براي بهبود وضع زندگي خود باور ندارند. با وجود اين فقدان سازمان سياسي و بسيج سست نسل جديد، مخالفت روياروي با سياست هاي وي را دشوار ساخته است
قدرت فزوني يافته محافظه کاران مخالفان آنها را بر آن داشت تا به يکديگر نزديک شوند. بدينگونه جناح آقاي هاشمي رفسنجاني که مظهر محافظه کاران ميانه رو و اصلاح طلبان معتدل و دست راستي است و نيز جريان هاي ديگر اصلاح طلب که آقاي خاتمي هنور هم نزد آنها از نفوذي اخلاقي برخوردار است و همچنين حجت الاسلام مهدي کروبي، نامزد جناحي از اصلاح طلبان در انتخابات گذشته رياست جمهوري و رهبر کنوني حزب اعتماد ملي دست به دست هم داده اند
گرچه رژيم از خصلتي دموکراتيک برخوردار نيست (احراز نامزدي در تمام انتخابات موکول به تائيد شوراي نگهبان است که صلاحيت بيشتر کساني را رد مي کند که به چشم شورا «تعهدي به اسلام» ندارند يعني هوادار گشودن فضاي سياسي اند) با اينهمه رنگي از رأي مردمي بر آن خورده است. همين امر در سال ۱۹۹۷ انتخاب نامترقب آقاي خاتمي که به خصوص در مخالفت با اراده رهبر انقلاب بود را ميسر ساخت
اما شکست سياسي و اقتصادي اصلاح طلبان به احياي شعارهاي پيشين جمهوري اسلامي مانند ضديت با غرب، جستجوي اسلامي ناب و سرسخت در جامعه اي انحاميده است که وقفه کوتاه اصلاح طلبان هنجارهاي اسلامي را نزد نسل جديد کمرنگ کرده بود؛ و دست آخر به يافتن جايگزيني براي همپيوندي با غرب از طريق نزديک شدن به محور «مسکو - پکن» راه برده است
روحانيون محافظه کار مي خواهند از عرفي کردن لجام گسيخته اي که اصلاح طلبان در زمينه فرهنگ، و همچنين در زندگي روزمره براه انداخته بودند روي برتابند. با اينهمه مي کوشند با سنجيدگي آنرا به انجام برسانند. بدينگونه با اينکه مأموران اينها آنتن هاي ماهواره اي را در مجموعه هاي بزرگ مسکوني شهري حمع مي کنند، اما مردم گيرنده هاي تازه اي را دوباره پنهاني نصب مي کنند. با استفاده از تکنولوژي چيني بطور منظم اينترنت را از صافي مي گذرانند، اما ابزارهاي فني ديگري هستند که مي گذارند کاربران اين موانع را دور بزنند. سرکوب گروه هاي فمينيستي را تشديد کرده اند، اما زنان زير بار به حاشيه رانده شدن مهم ديگري نرفته اند؛ حتي رئيس جمهور حضور زنان را در بازي هاي بزرگ فوتبال پذيرفته بود، اما رهبر زير فشار روحانيون محافظه کار به اين مجوز پايان داد. حکومت با شدت بسيار به گروه هاي مذهبي «کجرو» مانند صوفيان در قم يورش مي برد (در سال ۲۰۰۶ خانقاه مهمي که مرکز آئيني درويشان بود را ويران ساختند) اما در همان حال از سرکوب همه گيري که جامعه را [عليه آن ها] بسيح کند پرهيز مي کند

از سوي ديگر تماشائي بود که رئيس جمهور در اقدام خود براي به زانو درآوردن «مافياي اقتصادي» شکست خورد. و هنگامي که کوشيد مديريت بانک حصوصي پارسيان را عوض کند، قوه قضائي مديران پيشين را به سمت هاي خود باز گرداند و بدينسان انتصابات بانک مرکزي را لغو کرد

احساس محاصره شدن

آقاي احمدي نژاد موفق شد اصلاح طلبان و جناح «واقعيت نگر» که آقاي رفسنجاني نماينده آنست را تضعيف کند. وي که نامزد انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۵ بود و در آن ناکام ماند ميخواست رابطه با غرب را از سر گيرد، از راه مذاکره پرونده هسته اي ايران را رفع و رجوع کند، دست به مدرن ساختن اقتصاد کشور بزند و به ستيزه هاي ميان جناح هاي محافظه کار و اصلاح طلب در دستگاه دولت پايان دهد
با اينهمه حکومت تازه که سلطه رهبر در آن بلامنازع است از نفاق ها و تفرقه ها برکنار نيست و اتحاد رهبر و رئيس جمهور هر آن ممکنست گسسته شود

در عوض درباره مسئله هسته اي ميان رهبر انقلاب، رئيس جمهور، جناح درخوري از سپاه پاسداران و محافظه کاران و نيز بخشي از طبقه متوسطي که لائيک، اما در عين حال مخالف آقاي احمدي نژاد است اتفاق نظر وجود دارد. گروه اخير به نام مصالح ملي کشور تکاپوي وي را در راه رسيدن به استقلال هسته اي تائيد مي کنند. اما تهي دستان شايد بجاي سخنراني هاي پر طمطراق ترجيح دهند که وضع معيشتي آنها بهبود يابد، اما چه چاره که سازمان نايافته اند و در رسانه ها صداي شان به گوش کسي نمي رسد
قطع روابط ديپلماتيک تهران با واشنگتن بيش از ربع قرن پيش رخ داد. از اينرو پرورش نسل تازه نخبگان سياسي و نظامي ايران با گرايش محافظه کاري در ژرفا ضد آمريکائي و حتي ضد غربي است. احساسي برآنها چيرگي يافته است که غرب ميخواهد جمهوري اسلامي را براندازد. ناچار تنها طريق جان بدر بردن را مجهز کردن کشور به فنون هسته اي ميدانند. ايران رسما انکار مي کند که مي خواهد بمب اتمي به چنگ آورد، اما دستيابي به غني سازي اورانيوم را همچون حداقل ناگزيري مي انگارد که براي تضمين استقلال کشور در صورت بروز بحران با غرب بر سر تحويل سوخت و نيز حفظ کيان کشور چون قدرت منطقه اي ضروري است
[توانائي هاي] اسرائيل، پاکستان و هند که هرسه صاحب بمب اتم و به درجات مختلف هم پيمان ايالات متحده اند، و همچنين فروپاشي اتحاد شوروي و سربرداشتن کشورهاي تازه اي در آسياي مرکزي نزديک مرزهاي ايران که به واشنگتن پيوند خورده اند، و نيز حضور سربازان آمريکائي در عراق و افغانستان، احساس به محاصره افتادن را در رهبران ايران تقويت کرده است
هرچند رئيس جمهور احمدي نژاد در کشور خود ديگر آنچنان از محبوبيتي برخوردار نيست اما در کشورهاي مسلمان قدر وي را با همه شيعه بودنش مي شناسند. سرزنش هاي وي از سياست آمريکا و سيطره جوئي اسرائيل همدلاني را در «کوچه و بازار هاي کشورهاي عربي» در لبنان، در مصر، در شمال آفريقا و يا در پاکستان پيرامون وي گرد آورده است. يک سويه گري واشنگتن، تطبيق سياست هايش با خط مشي اسرائيل و سر باز زدن اين کشور از شناسائي سرشت مردمي جنبش حزب الله در لبنان و حماس در سرزمين هاي فلسطيني، بسياري از جوامع مسلمان را نگران کرده و در آنجا است که ايران رئيس جمهور احمدي نژاد، غالبا به رغم فرمانرواياني که در مسند قدرت اند، داعيه سخن گوئي اين جوامع را دارد. هدف مدافعه هاي رعد آساي وي درباره زودن اسرائيل از نقشه جهان و نفي نسل کشي يهوديان هم همين است
در همان زمان، برشمردن ايران در «محور شرارت» توسط آقاي جرج دبليو بوش فضاي مذاکره ميان دو طرف را به حداقل کاهش داده است. قدرت مداران گذشت هاي ناچيز و دير هنگام آمريکا در باره پرونده هسته اي را با بدگماني نگريسته اند. و اقدام به برانگيخن اقوام آذري، بلوچ، عرب و کرد به شورش عليه حکومت مرکزي آنها را قانع کرده است که نميتوانند به ايالات متحده اعتماد کنند (۲). به صورتي تناقض آميز واشنگتن با از ميان برداشتن دشمنان سنتي ايران يعني آقاي صدام حسين در عراق و طالبان در افغانستان، وزنه سياسي و نظامي تهران را سنگين تر کرده است
مثال کره شمالي که بواسطه دست يابي به جنگ افزارهسته اي «حريم مقدسي از اين کشور ساخته»، موفقيت حزب الله در لبنان، ناتواني آمريکا در عراق و در افغانستان به جائي رسيده که بخش گسترده اي از نخبگان سياسي محافظه کار ايران را قانع کرده است که مي توان روياروي عزم سيطره جويانه واشنگتن پايداري کرد. بهاي افزايش يافته بشکه نفت که رژيم را در برابر يک بحران اقتصادي عمده مصون ساخته به چنين آسودگي خاطري دامن زده است
امکان تفاهم با چين و روسيه که اولي تشنه نفت و دومي در جستجوي قراردادهاي هسته اي و نظامي است و از سوي ديگر خواسته هردو کشور براي قد علم کردن در برابر ايالات متحده، حتي هم پيماني هاي تازه اي را ميسر ساخته است که دور نيست حفاظي براي ايران در برابر تصميمات خشونت بار شوراي امنيت برافرازد. در چشم انداز هرج و مرج در عراق و ناتواني اسرائيل در کوبيدن مقاومت حزب الله در لبنان احتمال دست اندازي نظامي آمريکا جدي گرفته نمي شود
از منظري کلي تر، محافظه کاران تمام ظرفيت سياست خارجي را به کار گرفته اند. رفتار آمريکا براي آنها مائده اي آسماني است. هواخواهان آيت الله مصباح يزدي و به ويژه جناحي از سپاه پاسداران اعتقاد راسخ دارند که اوضاع بحراني جز تحکيم موقعيت آنها در جامعه فرجام ديگري نخواهد داشت. چنين اوضاعي به آنها اجازه خواهد داد تا با تکيه بر وحدت ملي اصلاح طلبان را از ميدان بدر کنند و به ايدئولوژي شهادت طلبي و ايثار انقلابي دوران پرشکوه انقلاب اسلامي باز گردند. از اين ديدگاه، بحران در رابطه با واشنگتن نبرد آنان در جبهه داخلي عليه هواداران گشودن فضاي سياسي و در بيرون از مرزها عليه امپرياليسم «کافر و خصم اسلام» را آسان مي سازد
طبقه متوسط نوپا رژيم حکومت کنوني را قبول ندارد اما بيشتر از آشوب و بي نظمي واهمه دارد و از شبح تجربه انقلابي نسل پيشين و هرج و مرج در عراق بيمناک است. اين طبقه داو خود را بر سر ثبات نهاده زيرا از پيامدهاي افزايش بهاي نفت سود برده است و حاضر نيست به ماجراجوئي دست بزند. از بينوايان هم بگوئيم که وضع زندگي شان بدتر شده است، [با اينهمه] سيه روزي آنان قابل قياس با فلاکت گريبانگير تهيدستان کشورهاي ديگر منطقه، مانند هند و افغانستان و حتي پاکستان نيست. درست است که شبکه هاي توزيع دولتي آنها را هر روز کمتر از روز پيش زير سايه خود ميگيرد، اما يارانه هاي دولتي براي نفت (بهاي يک ليتر بنزين شش سنت يورو است که بسيار از قيمت جاري در منطقه پائين تر است)، براي نان و براي چند مواد خوراکي مورد نياز اوليه ديگر آنها را از بي برگي مطلق برکنار مي دارد
چنين مي نمايد که در اين اوضاع و احوال چنانچه بحران عمده اي پيش نيايد رژيم در برابر تظاهرات داخلي مهم آسودگي خاطري يافته باشد. و در صورت حمله آمريکا شايد دولت بتواند از عرق ملي مردم بهره جويد و بازهم بيشتر دست و بال ميانه روهائي را ببندد که خواستار گشايش فضاي سياسي و استقرار دموکراسي در جامعه هستند

پاورقي ها

١- نظريه ولايت فقيه يا «حاکميت عالم علوم ديني» در کانون انديشه آيت آلله روح الله خميني جاي داشت. به تصريح مذهب شيعه جانشيني حضرت محمد به حق متعلق به حضرت علي داماد پيغمبر و وارثان وي است. آخرين وارث، امام محمد که در سال ۸۷۴ «غايب» شد همان مهدي موعود است که براي برقراري حاکميت عدل ظهور خواهد کرد. در انتظار اين ظهور چه کسي بايد امت مؤمنان را رهنمون باشد؟ براي آيت الله خميني اين نقش بر عهده روحانيون («شريعتمداران») و فقيه (عالم الهيات)؛ نايب امام غايب و نماينده خلافت الهي است. اين آموزه به روحانيت قدرت بيکراني بخشيده است. در گذشته و حال بسياري از آيت الله ها به اين آموزه اعتراض داشته اند
٢- مقاله سليق اس هريسون، «اعتراضات استقلال طلبانه در بلوچستان» را در شماره ماه اکتبر ۲۰۰۶ لوموند ديپلوماتيک بخوانيد



شيرکو جهانی روزنامه نگار کرد، در پی اعتصاب غذا در زندان درگذشت

بر اساس آخرین اخبار رسیده، شرکو جهانی فعال حقوق بشر کرد که چندی پیش توسط اطلاعات سپاه بازداشت و به زندان منتقل گردیده بود، در پی اعتصاب غذا، شب گذشته در زندان جان باخت.شرکو جهانی روزنامه نگار کرد و عضو سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به دلیل مصاحبه در رابطه با آخرین وضعیت پرونده‌ی "شوانه قادری" جوانی که قتل وی در تابستان سال گذشته منجربه اعتراضات وسیعی در مناطق کردنشین گردیده بود؛ در تاریخ ۶ آذر ماه ، دستگیر شد. وی پس از بازداشت در اعتراض به دستگیری غیر قانونی خود، دست به اعتصاب غذا زده بود.برخی دیگر از منابه خبری عنوان کرده اند، وی شب گذشته به دلیل شرایط حاد جسمانی به بیمارستان انتقال یافته و هم اکنون در "کما" به سر میبرد و احتمال فوت وی زیاد است، با این حال تا این لحظه هیچ یک از مسئولین اظهار نظری در این مورد نکرده اند.گفتنی است، صحت این خبر تاکنون از سوی منابع رسمی تایید نشده است


چراغ سبز وزارت علوم به کمیته انضباطی برای برخورد با دانشجویان معترض در جلسه دیدار با احمدی نژاد
امروز معاون دانشجویی وزیر علوم ملاباشی " در سخنانی که حاکی از دادن چراغ سبز به کمیته انضباطی برای برخورد با دانشجویان معترض بود، اعلام کرد: متاسفانه دانشجویان تحمل ندارند. دانشجویان ما باید یاد بگیرند که تحمل بیشتری داشته باشند و با صبر و بردباری انتقادات خود از مسئولان را با آنها در میان بگذارند. با شلوغ کردن و هیاهو نمی توان نتیجه ای دریافت کرد. ملاباشی در سخنانی که حاکی از تصمیم وزارت علوم برای برخورد شدید با دانشجویان است، تصریح کرد: اگر شخصی در یک جمع دانشگاهی از روی احساس و بدون منطق مطالب غیر مستندی را عنوان کرد، مجموعه دانشگاهی آن شخص را از میان خود خارج می کند. ملاباشی در زمینه نوع برخورد کمیته انضباطی دانشگاه امیرکبیر با دانشجویان حاضر در جلسه سخنرانی رئیس جمهور گفت : حتی اگر دانشجو از حد هم خارج شد هم با مهرورزی با او برخورد می شود اما اگر برخورد و اقدام دانشجو مصالح اکثریت را متضرر ساخت، دانشجو مورد مواخذه قرار می گیرد

Wednesday, December 06, 2006


تجمع دانشجویان 'ستاره دار' در برابر مجلس ایران

دانشجویان ممنوع از تحصیل در تجمع امروز خود با برخی از نمایندگان مجلس ایران دیدار کردند
گروهی از پذیرفته شدگان مقطع کارشناسی ارشد موسوم به "ستاره دار" که اجازه ادامه تحصیل نیافته اند، صبح امروز در برابر مجلس دست به تجمع زدند

Monday, December 04, 2006

احضار خانواده بهروز کریمی زاده دانشجوی دانشگاه تهران به اداره اطلاعات


احضار خانواده بهروز کریمی زاده دانشجوی دانشگاه تهران به اداره اطلاعات
خانواده بهروز کریمی زاده دانشجوی دانشگاه تهران امروز به ستاد پیگیری اداره اطلاعات استان تهران احضار شده اند. به گزارش خبرنگار ادوار نیوز این احضار به صورت تلفنی انجام گرفته است. بهروز کریمی زاده فعال دانشجویی دانشگاه تهران پیش از این به 1 ترم محرومیت از تحصیل محکوم شده بود